مارک منسن میگفت که آسیبپذیری یعنی انتخاب آگاهانهٔ اینکه احساسات یا خواستههایتان را از دیگران پنهان نکنید. این احساسات میتواند شامل تعریف کردن از خوبیهای یک نفر، برقراری ارتباط با غریبهای که از او خوشتان آمده است، تعیین حد و مرزهای شفاف و محکم، ابراز علاقه به فرد موردعلاقهتان و … باشد. این بدان معناست که خودتان را در جایگااهی قرار دهید که ممکن است پس زده شوید، جوک بیمزهای بگویید، از نظری دفاع کنید که باعث رنجش دیگران میشود، ارتباط گرفتن با افرادی که نمیشناسیدشان و … باشد.
تمرین آسیبپذیری به سادگیِ انجام دادن این کارهاست اما همیشه به این راحتیها هم نیست، چون باید خودتان را از نظر عاطفی در معرض ریسک پس زده شدن و مورد تمسخر واقع شدن قرار دهید و اغلب نتایج بسیار واقعی در پی دارد.
اما تنها راه آسیبپذیری واقعی این است که نتایج را، هر چه که باشند بپذیرید.
ممکن است باعث رنحش و دلسرد شدن افراد شوید یا دوست، مشتری یا شریک عاطفیتان را از دست بدهید، اما قابلیت آسیبپذیری مسیری به سوی یک ارتباط انسانی واقعی است. رابرت گلوور در کتاب No More Mr. Nice Guy، که به نام آقا خوبه بی آقا خوبه به فارسی هم ترجمه شده است، میگوید:
«انسانها جذب کم و کاستیهای یکدیگر میشوند.»
کم و کاستیهایتان را نشان دهید. دست از تلاش برای کامل بودن بردارید. خود واقعیتان را بدون هیچ گونه سرکوب و سرزنشی به نمایش بگذارید. بگذار پس زده شوید، اما پیش بروید.
پینوشت: این دو روز با خواندن مصداقهای بیشتری از آسیبپذیری و نگاهی به خودم و زندگیام و رفتارها و روابطم، ذهنم تا حدی زیادی درگیر این موضوع بوده و هست همچنان. از این رو میخواهم تا جایی که خودم کنجکاو این موضوع هستم، دربارهٔ آن بنویسم. این موضوعی است که در زندگیمان میتوانیم مصداقهای زیادی دربارهاش بیابیم. این هم یک نمونهاش:
اخیرا در گروهی اد شدهام و امروز و دوستی از روی لطف یک معرفی اغراقآمیزی از من کرد. من حتی دربارهٔ تعریف و تمجید شدنها کمی معذبم چه برسد به اغراق دربارهٔ آنها. بدون توجه به آن اغراقها یک توضیح مختصر و واقعی از خودم نوشتم و در پی وی به آن دوست عزیز گفتم که نیازی به اینقدر تعریف کردن نیست. اینگونه احساس راحتی بیشتری کردم. طوری که خودم دوست داشتم و از نظر احساسی راحت بودم برخورد کردم. الان که میبینم این حضور واقعیتری از من در آن گروه است، چون مطابق با خواستههای واقعی و عمیق خودم در آنجا هستم.