داشتم متنی دربارهٔ رهبران بزرگ را ترجمه میکردم. قسمتی از آن گفته بود که یکی از ویژگیهای برجستهٔ این رهبران، Vulnerability یا قابلیت آسیبپذیریشان است؛ یعنی بگذارند اطرافیانشان بدانند که آنها کامل نیستند، تمامی پاسخها را نمیدانند و ضعفهایی نیز دارند و این نه تنها نشانهٔ ضعیف بودنشان نیست بلکه ابزار قدرتمندی برای ایجاد ارتباطات بهتر، شکلگیری اعتماد، شناخت دقیقتر خودشان، دریافت بازخورد، اقدام برای رشد و پیشرفت و … است و اینگونه قدرتمندتر شده و به فرصتها و موقعیتهای بهتری دست مییابند. البته به همین راحتیها هم نیست و نیاز به مطالعهٔ و آگاهی بیشتری دارد. اما اصل ایده به نظرم بسیار عجیب آمد.
در گوگل بیشتر دربارهاش سرچ کردم و دیدم که بله، قضیه کاملا جدی و واقعی و گسترده است. قابلیت آسیبپذیری یعنی ما کامل نیستیم، ترسها و ضعفهایی داریم که تا حالا آنها را پنهان میکردیم و هزینه زیادی هم بابتش میپرداختیم اما دیگر نمیخواهیم این نقاب را بر چهرهمان بزنیم.
از لینکهای صفحهٔ اول گوگل، سایت مارک منسن آشنا از آب درآمد و رفتم سراغش. مارک منسن قابلیت آسیبپذیری را اینگونه تعریف میکند:
قابلیت آسیبپذیری یعنی انتخاب آگاهانهٔ اینکه احساسات یا خواستههایتان را از دیگران پنهان نکنید.
او برای دادن درک درستی از آن مثالهای زیر را میزند:
-گفتگوهایت همواره درباره موضوعات تکراری و کسلکننده است، چون بیدردسر هستند و کسی را تحریک یا آزرده نمیکند.
-به شغل یا سبک زندگیای چسبیدهای که از آن لذت نمیبری،اما چون همیشه به تو گفتهاند همین خوب است و تو نمیخواهی ناراحتشان کنی.
-تلاش نکردی تا خودت را به سطحی برسانی که میتوانستی، چون نمیخواستی بیش از حد توی چشم باشی.
-با پوشیدن لباسهای عالی احساس ناراحتی میکنی.
-لبخند زدن به غریبهها احساس ناخوشایندی (چندشآور) به شما میدهد.
-به خاطر رد شدن احتمالی درخواستتان میترسید به فرد مورد علاقهتان پیشنهادی بدهید.
تمامی این موارد یک علت ریشهای دارند: ناتوانی در در معرض آسیب قرار دادن خودتان.
اکثرمان یاد نگرفتهایم که چگونه عواطفمان را آزادانه بیان کنیم. چه به دلیل شرایط خانوادگیمان، آسیبهای دوران کودکیمان، یا شاید چون والدینمان هم احساساتشان را بیان نکردهاند، با عادتهایی عمیقا درونی شده بزرگ شدهایم که نمیگذارند عواطفمان را بروز دهیم و آنها را سرکوب میکنیم.
ادامه دارد…