میتوانم صحبتهای افراد را گوش کنم یا بخوانم و از آنها نکاتی برای بهتر کردن خودم و زندگیام یاد بگیرم و اجرا کنم.
میتوانم بیشتر با موانع روبرو شوم و سعی کنم راهی برای عبور از آن پیدا کنم.
توجهم اول از همه به خودم است اما در ارتباطهایم با دیگران بلدم که تماما متوجه آنها باشم.
خیابانها دیگر آنقدری بزرگ نیستند که در آنها گم شوم.
یاد گرفتهام که با صحبت کردن میتوانیم عمیقترین حسهایمان را کشف و آنها را بیان کنیم. به شرط اینکه گوش شنوایی باشد.
مسئله به اندازهٔ کافی دارم؛ راهحلهایم ناکافی هستند. از این رو، بخش عمدهای از زندگیام را یا صرف یافتن راهحل میکنم یا اجرای آنها. و همین محرک من برای زندگی است.
کشف کردن و درست کردن غذاهای جدید و تجربه طعمها و مزههای مختلف محرک دیگری برای زندگی است. خصوصا سر و کار داشتن با جامعهٔ غذاهای سالم و نه صرفا خوشمزه و جا افتاده. و تو چه میدانی از لذت دسته کردن سبزی، یا خرد کردن پیاز، گوجه و سایر خردکردنیها با دست، به هوا برخاستنِ طعمهای تازهشان و تماشای رنگهای زندهشان؟ هنوز هم نمیخواهید ایمان بیاورید؟
ذهنم از موضوعات جدیدتر برای فکر کردن استقبال میکند. هر چند گاهی خیلی نق میزند یا در برابر فکر کردن مقاومت میکند اما کمی که بگذرد منطقی میشود و میتوان با آن صحبت کرد.
با خوراکیهای خوشمزه بیشتری آشنا شدهام.
میتوانم بنویسم. حالا دیگر یا کلمهای خواهم یافت یا کلمهای خواهم ساخت! همین که شروع کنم به تایپ کردن، فکرهایم سرازیر میشوند. البته روی کمیتاش حرف دارم نه روی کیفیت.
لباسهایم اندازهام میمانند! نه بیشتر از این قد میکشم و نه به این راحتیها چاقتر یا لاغرتر میشوم. من با لباسهایم هم ارتباط برقرار میکنم؛ هر چه قدیمیتر، بهتر و صمیمیتر!
میتوانم پایِ صحبت کتابهایی بنشینم و حرفهایشان دیگر به نظرم قلمبهسُلمبه نیاید. نمیگذارم همهاش هم آنها حرف بزنند، بعضی جاها من هم موافقت یا مخالفتم را با آنها اعلام میکنم.
.
.
.
به پاس این همه دستاوردی که داشتهام، رضایتم را از بزرگ شدنم اعلام میدارم و عهد میکنم که دیگر به صورت اغراقآمیزی دوران کودکی را بر سایر دورههای زندگیام برتر ندانم. دوران کودکی و نوجوانی را با تمام بازیها، شادیها، خوشباوریها، حسهای متناقض، تجربهها و حسهای خوب و بدش در همان گذشته میگذارم و مشغول بزرگ شدنم میشوم. کمکم دارد برایم جالب میشود.
آیا شما خوشحالید که بزرگ شدهاید؟ چرا؟
تاثیر گذار بود
انچه از کتاب خواندن دارم مدیون شما هستم
سلام؛ اول اینکه با اجازتون اسم مستعاری که نوشته بودید رو، چون شکل و معنای خوبی نداشت، تغییر دادم و عنوان «دوست» رو به جاش نوشتم. این رو من بیشتر دوست دارم:)
دوم اینکه ممنونم از نظر لطفی که نسبت به نوشتههای من دارید و وقتی که برای خوندنشون میذارید. فقط کنجکاو شدم بدونم نوشتههای من چطور روی کتاب خواندن شما تاثیر گذاشته؟
من همیشه از اینکه بیشتر بفهمم لذت میبرم شاید این به گونه ای با بزرگ شدن رابطه مستقیم داشته باشد اما چیزی که واقعم مفهوم بزرگ شدن برای من دارد این است که صبور تر و دانا تر از دیروزم باشم و همین ها برای اینکه از رشد کردن لذت ببرم کافیست
چقدر خوب. خوشحالم که از بزرگ شدنتون لذت میبرید
منم آگاهتر شدن خودم رو دوست دارم.