امروز تاثیرگذارترین جملهای که خواندم، از ماسایوشی سان است که میگوید:
«طول سایهتان در طی بیست و چهار ساعت کلی تغییر میکند، در صورتیکه قدتان هیچ تغییری نمیکند. افراد سایهشان را میبینند و از آن میترسند یا به خود غره میشوند.»
میخواهم وقتهایی را پیدا کنم که به بلندی سایهام غره شدهام یا از کوتاهیاش ترسیدهام. وقتهایی که من ثابت بودهام و صرفا زاویهٔ تابش نور خورشید این تفاوت را رقم زده است. اولین چیزی که به ذهنم میرسد، نظرات و تائید دیگران است. هر جا تائید شدهایم، سایهمان را در نظرمان بزرگتر نشان داده. وقتهایی هم که تائیدهای دیگران را دریافت نکردهایم، سایهمان در نظرمان کوچکتر شده و ترس و تردید به خودمان راه دادهایم.
درستترش این است که تا یک وقتی تائید، توجه و نظرات دیگران سایهمان را بزرگتر یا کوچکتر مینمایانند. از یک جایی به بعد یاد میگیریم چندان به آن دل نبندیم. از همان وقتی که شروع میکنیم به قوت قلب دادن به خودمان، به پذیرش خودمان و به رشد دادن خودمان. وقتی درگیر رشد دادن خودمان شویم، آن وقت از سایهمان چشم میگیریم و به خودمان میدوزیماش.