دختر طوری هر پیاز را بر میداشت و با دقت لایه نازکی از پوست آن را میکند و به داخل پلاستیکی که به دست خواهرش بود میانداخت که گویی پیاز دستچین برای آشپزخانه دربار شاه میخواهد. شاید دربار شاه با آن عظمتش هم اینقدر ادا و اطوار نداشته باشد که این ویروس فسقلی کرونا مردم را وادار به چنین رعایتهایی کرده است. صبورترین و با حوصلهترین افرادی بودند که در این مدت دیدهام. البته که در صورت ضرورت بیرون میروم.
مثلا دو روز است که هر روز صبح میروم نان میگیرم. قرار شده پدر و مادر بیرون نروند و برای خریدهای ضروری یکی از ما سه تا برویم. خریدن نان را هم از آنجایی برعهده گرفتم که فهمیدم صف آقایان شلوغ است و صف خانمها خلوت. این خلوتی یعنی محض احتیاط و پیشگیری، حداقلِ زمان را در بین افراد دیگر بودن. این شد که نانآور خانواده شدم.
دو شب پیش که کارم تمام شد و میخواستم بخوابم، طبق عادت خواستم گوشیام را چک کنم که یادم افتاد فردا باید نان بخرم و زودتر بیدار شوم. با خودم گفتم چک کردن گوشی که ضرورتی ندارد شاید باهاش سرگرم شوم و دیرتر بخوابم و از آن طرف سختتر بیدار شوم. عطایش را به لقایش بخشیدم و با حسی مشعوف از مسؤلیتپذیری خوابیدم. این شوق و مسؤلیتپذیریم برای هر صبح نان خریدن در تعطیلات نوروز حس جدید و تازهای برایم دارد. برای منی که تا دو روز پیش قیمت دقیق نان را هم نمیدانستم.
خیالم از رعایت کردنهایمان در خانواده راحت شده و از آن تبوتاب اولیه ورود کرونا فاصله گرفتهام. اما اینکه دیگر افرادی هستند که نه برای خودشان و نه برای دیگران رعایت نمیکنند و هشدار موج دوم انتقالها داده شده، مثل ریختن آب سردی بر رویم است. اینکه ترددهایمان در مکانهای عمومی، ارتباط خودمان یا اعضای خانودهمان در محل کار و غیره همچنان همراه با خطر خواهد بود، تمام این رعایتها را برایم بیمعنی میکند.
حسِ شرط لازم هستی ولی شرط کافی نیستی بهم دست میدهد. حس دردناک کافی نبودن. یک بعدازظهر طول کشید با این حس کنار بیایم و این حس که حداقل لازم هستم، دردِ پُتکش را التیام دهد. خودم را قانع کردم که این از قوانین بازی زندگی است. برای موفقیت در هر کاری هر چه دارای شروط لازم بیشتری باشیم به شرط کافی نزدیکتر خواهیم بود. باید چراغ خود را برافروزیم و هر چه میتوانیم از همان شروط لازم را بدست بیاوریم. روی باقی شرایط که کنترلی نداریم هم تمرکزی نکنیم. خارج از محدوده کنترلمان است و کاری از دستمان بر نمیآید. بنظرم میتوانیم این حس را به این دو صورت بگوییم و یکیشان را انتخاب کرده و ادامه دهیم:
-من یکی از شروط لازم هستم اما…
-اما من یکی از شروط لازم هستم.