باب اسفنجی هر روز از پاتریک میپرسید: در چه روزی هستیم؟
پاتریک: امروز
باب اسفنجی: اوه روز مورد علاقهی من…
به نظرم بامزه رسید که همیشه ” امروز ” روز مورد علاقهاش هست. بدون هیچ مناسبت و پیش نیاز خاصی. همین امروزی که در آن قرار داریم و از بس دم دستمان است آن را نمیبینیم. آرزو میکنیم تعطیلات آخر هفته زودتر برسند و همینطور آخر ماه ولی غافلیم که درحال آرزو کردن برای گذشتن زودتر لحظات جاریمان نیز هستیم. در کل تاریخ فقط یک 20 مهرماه سال 1397 وجود دارد و ما هم فقط 24 ساعت زمان داریم تا از آن استفاده کنیم. البته این تاریخ هم فقط یک قرار داد است برای درک بهتر زمان وگرنه که روزها و ماهها و سالها که ثابت هستند و طبق برنامهشان به دور خودشان و یکدیگر میچرخند. از این میترسم که من هم به دور خودم بچرخم یا آنچنان در کف آرزوها رویاهایم در آینده باشم که امروزم را از کف بدهم.
نقل قولی را خوانده بودم که ” بهترین راه برای پیش بینی آینده، آماده شدن برای آن است”. آماده شدن برای آینده بهترین کاری است که آینده از دیدن آن خوشحال خواهد شد.
اینکه رویاها و آرزوهایم را به آینده بفرستم و خودم با دست پر به آنها ملحق شوم. دستِ پر یعنی همهی لذتها و آموختههایم از امروز. یک آیندهی خوب از همین امروز شروع میشود مگر امروز همان آیندهای نیست که قبل ترها منتظرش بودیم؟