عجیبترین اتفاقی که یک روز بعد از بیدار شدن میتوانیم در آینه ببینیم چیست؟ شاید یک جوش بزرگ و غیرمنتظره در وسط پیشانی یا نوک بینیمان. خصوصا اگر آن روز مهمی برایمان باشد. دست به دامن ترفندهایی میشویم تا از شرش راحت شویم و اینقدر توی چشم نباشد. کمی حالمان را میگیرد اما تا حدی ماست مالیاش میکنیم. اخیرا انیمیشنی را دیدهام که شاید بتوانیم کمی درکش کنیم.
این انیمیشن «Hot Dog Hands» نام دارد؛ به معنای دستانی که مثل سوسیس هستند و نویسنده و کارگردانش هم آقای «Matt Raynolds»، مت رینولدز است. انیمیشن درباره زنی است که رشد انگشتان دستش متوقف نمیشود و هم از نظر تعداد و هم از نظر رشد قدی مدام به آن افزوده میشود. انگشتانش حتی از دستههای بزرگ موزی که از درخت موز آویزان است هم بیشتر هستند. از ترس مسخره شدن خودش را در خانه حبس کرده و مدام گریه میکند. تا اینکه راهحل عجیبی پیدا میکند …
بخش پایانیاش را از قصد ننوشتم تا کامل لو نرود. فکر میکنم نامگذاری هات داگ یا سوسیس به بخش پایانی انیمیشن مربوط باشد. این یک انیمیشن عجیبوغریب برایم بود که دفعه اولی که دیدمش چیزی ازش نفهمیدم. بار دوم هم چیزی ازش نفهمیدم تا اینکه در گوگل آن را جستجو کردم و کمی دربارهاش خواندم. تحلیلی دربارهاش پیدا نکردم فقط فهمیدم که ژانر آن کمدی سیاه است. کمدی سیاه را هم نمیدانستم چیست. درباره آن هم سرچ کردم:
به نقل از ویکی واژه: «نوعی کمدی که وضعیت تلخ انسان سرخورده را در فضایی تاریک و یاسآور نقل میکند و پایان خوش ندارد و تماشاگر را به فکر فرو میبرد.»
من هنوز نتوانستهام برای خودم خوب تحلیلش کنم. همینقدری که در این صفحه نوشتهام آن را درک کردهام. آن مثال جوش به عنوان یک برداشت ساده از آن به فکرم رسید. حتما موقعیتهای مشابه دیگری را هم تجربه میکنیم. اگر این انیمیشن را دیدید و چیزی به ذهنتان رسید مرا نیز از آن باخبر کنید. کنجکاوش هستم.
شاید این مقدمه صادق هدایت در بوف کور بیربط به این نباشد: «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد …»