در کلرادو یک درخت غولپیکر و عظیمی وجود داشته که در طول سالیان دراز از هرگونه بلای طبیعی مثل سیل و صاعقه و… جان سالم به در برده است. اما در برابر یک لشکر سوسک نتوانسته مقاومت کند و این سوسکها آن درخت را بر میاندازند. که البته نکتهی معقولی دارد که سوسکها درخت را از درون ضعیف کرده و باقی بلایا بیرونی بودهاند و شکست همیشه از درون آغاز میشود. ولی دیل کارنگی بر نکتهی دیگری تاکید دارد؛ با اینکه سوسکها در برابر بلایای طبیعی مثل صاعقه و سیل و طوفان به مراتب ضعیف تر هستند ولی ضربهی قدرتمندی به درخت وارد کردند.
در زندگی نیز این پدیده وجود دارد؛ سختیهایی را پشت سر میگذاریم، از صاعقه و طوفانهای بزرگ با شجاعت عبور میکنیم که ما را به سخت جانی خود این گمان نبود ولی در برابر مسائل کوچکتر دچار تردید و تعلل میشویم اجازه میدهیم سراسر وجود ما را فرا بگیرند. از رفتارهای کوچک بیشتر آزرده میش
ویم چون توقع آنها را نداریم سر مسائل کوچک بیشتر از مسائل بزرگ بحث میکنیم و همین مسائل کوچک جنجال بزرگتری به وجود میآورد نمونهاش در اکثر دعواها و بحثها قابل مشاهده است.
دیل کارنگی این رفتار را اهمیت اغراق شده نامیده و آن را یکی از عوامل نگرانی و اضطراب میداند. او اهمیت این موارد کوچک را انکار نمیکند فقط میگوید در مورد آن اغراق میکنید.
این مطلب را قبلا هم خوانده بودم اما چند وقت پیش باز هم نگاهم به آن افتاد ولی این بار احساس کردم دیل کارنگی این را مستقیم به خودم میگوید. تلنگر خوبی بود اول با خودم در مورد مسائلی که ذهنم را درگیر کردهاند فکر کردم و بعد متوجه مواردی شدم که واقعا هیچ اهمیتی برایم ندارند و دقیقا درموردشان اغراق کردهام. موضوعی که در ابتدا اهمیت خودش را داشت ولی نمیدانم چرا ذهنم مدام در حال بزرگتر کردن آن بود. آشنایی با اهمیت اغراق شده خودش یک راه حل بود تا بنشینم و مسئلهام را حل کنم. این سوال که ” آیا واقعا این فرد یا موضوع ارزشش را دارد؟ ارزش این اهمیتی را که به آن دادهام را دارد؟” مرا به خلاصی از یک وضعیت بد رساند.
تازه در مورد سوسک نیز تصور جدیدی پیدا کردم اینکه از سوسک میترسم هم یک اهمیت اغراق شده است!
خیلی موضوع جالبی بود. این اغراق ها معمولا از یک جایی در ناخوداگاه ما میان که برای هر کسی فرق می کنه. یعنی در درون هر کدام از ما باورها و افکاری شکل گرفته که ممکنه ما را در مقابل یک مساله ساده و به ظاره کم اهمیت آسیب پذیر کنه. شناختن خودمون و پیدا کردن این باورها و افکار خیلی می تونه کمک کننده باشه.
موفق باشی
سلام مائده جان
باهات موافقم
من فکر میکنم وقتی به یه موضوع کم اهمیت، توجه زیادی نشون میدم
از طرف دیگه از اهمیت یه موضوع دیگه غافل میشم. همونطور که گفتی
شناختن خودمون و پیدا کردن این باورها خیلی کمک کنندهست.
ممنونم که برام نوشتی
با آرزوی بهترینها