در این مدت و با ورود این ویروس داریم کم و بیش اولینهایی را نیز تجربه میکنیم؛ اولینهایی که زیاد در یادمان میماند. البته خیلیهایشان اولینِ اولین نیستند و قبلا تجربه شکل رقیقترش را داشتهایم اما اکنون بسیار محسوس هستند. در سن و سال منِ دهه هفتادی این اولین بیماری همهگیری است که حتی جهان را نیز فراگرفته است.
– اولین باری که در جمع نزدیکترین افراد زندگیام و دیگر افراد سطح مسؤلیتپذیری برای سلامت خود و مهمتر از آن برای دیگران را دیدم. برخیمان با رعایت بیشتر دیگران را اذیت کردیم و برخیمان با سبکسریمان اسباب نگرانی و ناراحتی دیگران را فراهم کردیم. بعدا چطور یادمان برود؟
– اولین باری که در خواب و بیداری از دست خودم ترسیدم. حتی یکبار که حین خواب و بیداری متوجه شدم که دستم نزدیک صورتم است، بیدار شدم و دستم را کنار کشیدم.
– اولین باری که فاصله گرفتن از یکدیگر نشانه دوست داشتن و مسؤلیتپذیری برای سلامت همدیگر است.
– اولین باری که افراد بیشتر از قبل خودشان میمانند و خودشان. از یک طرف باید هر هنر و ابتکار عملی که داریم را به کار ببندیم تا با سلامت هر چه بیشتر، چه سلامت جسمی یا روانی، از این وضعیت بیرون بیاییم و از طرف دیگر، این مشغول بودن به خود کمبود توجه برای سایرین به وجود میآورد. خودمان هم در معرضش هستیم.
– اولین باری که -امیدوارم این مورد برای کسی اتفاق نیفتد- عزیزی را از دست میدهی و نمیتوانی در کنار بازماندگانش باشی. نمیتوانی در کنارشان باشی تا هر چه میخواهند گریه کنند و گریه کنی و دستشان را در دستت بگیری. در تنهایی خواهند گریست و من میدانم که تنهایی گریه کردن برای آنها سخت است و نیمی از گریهشان به خاطر تنها بودنشان است.
– اولین باری که هم خود تنهایی و هم حس تنهایی بیش از هر وقت دیگری خودش را به رخ میکشد.
کرونا خواهد رفت ولی این اولینهایی که با خودش آورده در ما میماند.