کلیپی را میدیدم که فردی تصمیم گرفت نیمهی گمشدهاش را در یک اپلیکیشن بیابد. ویژگیهای خودش و ویژگیهای فرد ایدهآلش را وارد کرد تا او را بیابد. به این صورت که به محض نزدیک شدن به فردی با مشخصات خواسته شده آلارم گوشیاش به صدا در میآمد ولی دقیقا فرد را مشخص نمیکرد. در یک ایستگاه مترو صدای آلارم گوشی بلند شد به اطرافش نگاه کرد و در جستجوی نیمهی گمشدهاش به اطراف حرکت کرد. وارد واگن شد و صدای آلارم بلند تر شد هر چه نگاه میکرد کسی شبیه نیمهی گمشدهاش به نظر نمی رسید. از واگن خارج شد تا در بیرون او را پیدا کند. مترو حرکت کرد اما صدای آلارم هم قطع شد.
…
اپلیکیشنی که هر چند بر اساس معیارهای دقیق طراحی شده بود اما موثر نیفتاد. شاید چون خودمان عشق را درست نفهمیدهایم نمی توانیم آن را از با صفر و یکها بیان کنیم و آخرسر هم اپلیکیشن مورد ملامت است که عشقی که در اپلیکیشن پیدا شود در اپلیکیشن هم گم میشود.
این توییت زهرا شریفی را خیلی دوست دارم: ” من از جهان بدون ادبیات میترسم. جهانی بدون شعر، بدون غزل، بدون عشق و بدون راز. جهان مطلق، پر آشوب و پر از خشم. جهانی بی نیاز از اشک و خاطره.”
من هم از جهانی که انسانها عاجز از یافتن عشق باشند و چشم امید به اپلیکیشنها ببندند میترسم.
بر این باورم که ادبیات، شعر و غزل ما را زودتر به عشق میرساند.