قبلا نوشته بودم: «مگر میشود دل آدم نخواهد لباس محلی مردمانی را که بیانگر تاریخ و فرهنگ و آداب و رسومشان است را نپوشد؟ آخر فرهنگ و تاریخشان را بر تن میکنی و حس میکنی بهشان نزدیکتر میشوی.» اما حالا میگویم بله میشود، و وقتهای زیادی نمیتوانیم اینگونه باشیم. درک کردن و کنار آمدن با افرادی از فرهنگهای مختلف فقط به پوشیدن لباسها یا خوردن غذاهای محلیشان و عکس گرفتن با آنها نیست. روابطمان از این حد فراتر رفته و هر روز با دوست، همسایه و همکارانی از فرهنگهای مختلف بر سر موضوعاتی به مشکل بر میخوریم. ما فکر میکنیم مشکل از آنهاست، آنها هم فکر میکنند مشکل از ماست و بر سروکلهٔ هم میزنیم! در شرایط حادترش هم که خودش را به صورت نژادپرستی و مسائلی که در پی آن میآید نشان میدهد.
در این هاگیرواگیر کی میآید پرتقالفروش را پیدا میکند؟ کی میآید فکر کند که آقا، اصلا شاید این حرف، رفتار یا درخواست من معنای خوبی در فرهنگ و باورهای طرف مقابلم نداشته باشد. شاید ناخواسته و ندانسته دست گذاشتهایم روی حساسیتهای فرهنگی یا مذهبی طرف مقابلمان. یا هر حرف، حرکت و رفتار طرف مقابلمان هم فورا به تریج قبایمان بر نخورد، شاید مربوط به تفاوت لهجه یا زبان بدن او باشد که در فرهنگ خودشان امری پذیرفتهشده است. این درک کردن را هوش فرهنگی یا Cultural Intelligence یا سیکیو مینامند که یک معیار جدید موفقیت و رضایت در دنیای جدید است. در یک کلام، هوش فرهنگی یعنی هر که درکاش از تفاوتها بیش، هوش فرهنگی و موفقیتاش بیش.
امروزه به خصوص در کارهای تیمی افرادی از فرهنگها و باورهای مختلف حضور دارند که با داشتن تمام پتانسیلهایی که برای پیشرفت خودشان و تیمشان دارند، موضوع سازگار شدنشان با محیط، ارتباط مؤثر با همتیمیها، توانایی حل تعارضات و چالشها و … از موارد برجستهای هستند که همواره بر سر راه آنها و تیمشان سر بر میآورند. آیا چون کلافی سردرگم باید دور خودمان بچرخیم یا راهحلی وجود دارد؟ خبر خوب اینکه راهحلی وجود دارد و آن پرورش هوش فرهنگیمان است.
به تازگی خلاصهٔ کتاب هوش فرهنگی را در سایت کتابکت خواندهام که آگاهیهای جدیدی دربارهٔ رسیدن تجربهٔ رضایتبخشتری در دنیای جدید را ارائه میکند. در بخشی از این خلاصهٔ کتاب آمده است:
«ما نمیتوانیم دنیای جهانیشدهٔ امروز را با استفاده از نقشههای قدیمی هدایت کنیم، و تنها بهروزرسانی نامها و نقشههای قدیمیمان کمکی به ما نخواهد کرد. آنها برای دنیایی متفاوت ایجاد شده بودند. سیکیو نقشهٔ جدیدی برای هدایت در دنیای جهانیشده امروز به ما خواهد داد.
هوش فرهنگی رویکردی یکپارچه و پیش رونده است که ما را برای برخورد با پیجوتابها و چرخشهای چندفرهنگی آماده میکند. سیکیو ما را به واقعی دانستن ارزشهای شخصی و سازمانیمان و نگرانیهای دیگران فرا میخواند.»
فکر میکنم بهترین کاری که برای صلح درونیمان و داشتن تجربهٔ رضایتبخشتری از ارتباطهایمان با افراد مختلف چه در زندگی شخصی و چه در محیط کار میتوانیم داشته باشیم، این است که از هوش فرهنگیمان آگاه باشیم و آن را افزایش دهیم. این یک قدم به سوی ایجاد صلح جهانی است…