تا حالا به حسی که از رفتن روی ترازو دارید دقت کردهاید؟ با ناامیدی روی آن میروید و فکر میکنید از روی لج و لجبازی وزنتان را کم یا زیاد نشان میدهد یا مانند صحنهای که به افتخار شما ترتیب داده شده است روی آن قدم میگذارید؟ در هر وزنی که باشیم، برای لحظاتی دیدههای نگرانمان را به عددهای ترازو میدوزیم. اگر وزنمان کم باشد، به امید دیدن عددهای بزرگتر و اگر وزنمان زیاد باشد به امید دیدن عددهای کوچکتر دوست داریم ترازو نهایت همکاری و معرفتاش را به ما ثابت کند اگر راست میگوید! اگر هم وزن ایدئالی داشته باشیم توی دلمان خدا خدا میکنیم که همان همیشگی لطفا.
چیزی که امروز فهمیدم این است که تمام نتایج خوب را دوست داریم در لحظهٔ آخر و با یک چوب جادویی به دست بیاوریم. اگر رژیمی را رعایت نکنیم، ورزش و تحرک نداشته باشیم، حواسمان به میزان غذا خوردنمان نباشد، آن ترازوی بختبرگشته را به تمام مقدسات هم قسم بدهیم کاری از دستش برایمان بر نمیآید. ولی اگر رعایت کردنهایمان خوب باشد و خودمان در طی روز، هفته، ماه و … از عملکردمان راضی باشیم، دیگر به ترازو هم نیازی نداریم، چون عیارمان برای خودمان مشخص است.
به این اصل عمیقا در یادگیری، تمرین، کار و روابط باور دارم. دغدغهام برای کاری از همان دقیقه اولش شروع میشود و ملاکم تنها کار، یادگیری و تمرین نهایی که ارائه میدهم نیست، بلکه دلگرمی اصلیام به تمام لحظات قبل از آن است که برای انجام آن صرف میکنم. به میزانی که آن را با خودم عجین می کنم و از چیزهای غیرمهم یا کمتر مهم به خاطر آن میزنم. این ترازو رضایتبخشتر است.