رسیدن به هدفها و آرزوها اصولا انگیزههای خوبی برای تلاش هستند؛ انتخاب هدف، برنامه ریزی،شوق واشتیاق و عمل. ولی گاهی با وجود اینها هیچ انگیزهای برای انجام کاری ندارم، هیچ رسیدن و به دست آوردنی خوشحالم نمیکند. البته که انسان هستیم و گاهی پیش میآید ولی من در دل همین پیشآمد انگیزهی دیگری را کشف کردم؛ همیشه شوق به دست آوردن و رسیدن به اندازهی کافی ما را برانگیخته نمیکند گاهی ترس از دست دادن میتواند محرک قوی تری باشد.
ترس از دست دادن امروزم بدون سپری کردنش به نفع خودم، ترس از دست دادن فرصت و منابعی که در اختیار دارم و از آن مهم تر سنی که اکنون دارم، به قولی حالا در جوانترین سنی هستم که از این به بعد خواهم داشت. ترس از دست دادن زمانی که به سرعت در حال گذر است و به قول دوستی برای اینکه بعدا افسوس نخوری که چرا انقدر سریع گذشت، سعی کن کارهای مفید بیشتری انجام دهی و دستاوردی داشته باشی تا گذر سریع زمان به چشمت نیاد و افسوس نخوری.
وقتی شکسپیر گفت عشقت رو رها کن اگر برگشت از اول مال تو بوده اگر برنگشت از اول هم مال تو نبوده، یه احتمالی برای برگشتش در نظر گرفته ولی برای زمان و فرصت از دست رفته یا به عبارت بهتر هدر داده شده هیچ احتمال برگشتی نیست. فقط بحث از دست دادن فرصت نیست، بحث یادنگرفتن و قدر ندانستن فرصتهاست و چه بسا این رفتار رو در فرصتهای بعدی هم تکرار کنم. ترس از دست دادن برایم انگیزهی خوبی است چون در مورد چیزهایی است که دارم و از دست دادنشان را بیشتر درک میکنم. امروز این فرصت را دارم که بیشتر از هر وقت دیگری یادبگیرم، تجربه کنم و لذت ببرم.