روزهایی که بیت شعری همینجوری و بیهوا میافته توی دهنم رو خیلی دوست دارم. یه جور غافلگیریه برام. به خودم این رو میگم که یه نفر کلی انرژی مثبت برام فرستاده و توی راه تبدیل شده به شعر. از بس با خودم تکرارش میکنم، عطر و آهنگش به تمام لحظههام کشیده میشه. و حتی این قابلیت رو دارم که بقیه چیزها رو فراموش کنم. امروز این بیت افتاده بود توی دهنم:
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست گره بگشود از ابرو و بر دلهای یاران زد
چندباری برای خودم خوندم، نشد، پا شدم راه رفتم و با صدای بلند خوندمش، در حالیکه جیکجیک گنجشکان یه صدای دلنشینی برای پسزمینه تولید میکردند، با یه لحن خاصی برای مامانم هم خوندم و کلی خوشش اومد. این هم از ادای دین من به این بیت. تصمیم گرفتم شعرهای حافظ رو شروع کنم به حفظ کردن. فقط خوندنشون کفایت نمیکنه. از کارهایی هست که از دستم برمیاد و خوشحالم میکنه.
-مرسی من.
+خواهش میشه.
چه متن نازی بود 🙂
+مرسی من
+ خواهش میشه
گفتی «ناز»، دیگه متنم سر از پا نمیشناسه:)