امروز چشمم خورد به برگههایی که کارهای روزانهام را در آنها مینوشتم. برگههایی که هر روز با دقت و سختگیری نوشته میشدند و نیمهنصفه تیک میخوردند. کار خوبی که کردم این بود که جلوی اونایی که تیک نمیخوردند علت انجام نشدنش رو نوشتم تا درک بهتری از عملکردم داشته باشم. «انجام نشد. چون سردرد داشتم و بیحوصله بودم.»، «نشد. آهان چون نت نداشتیم.»، «نشد چون همهش اینستا بودم»، «تمرین نکردم.» و …
خودت را از روی تیکهای نخوردهات قضاوت نکن. الآن که دارم نگاه کلی به این کارم میاندازم، فکر میکنم همین که دغدغه بهتر کردن یه سری چیزها در خودمون رو داریم و داریم براش قدمهایی هم بر میداریم کفایت میکنه. ما ربات نیستیم که طبق دستورالعمل زندگی کنیم؛ فلان کار رو باید در یک ساعت، بهمان کار رو در دو ساعت و … انجام بدیم.
شاید ابتدای یه کار، نسبت بهش مقاومت داشته باشیم. شاید راحتتر باشیم که یکی دو روز روی یه کار متمرکز باشیم و وقتی به یه حدی رسوندیمش، بریم سراغ کار بعدی. شاید یه برنامه تیکنخورده به معنای این باشه که در عوضش یه کار عقبافتاده انجام دادی که مثل خوره داشته انرژیت رو میبلعیده. یا اصلا شاید به یه بیتحرکی موقتی نیاز داری تا خیز بگیری و قدرتمند ادامه بدی.
اون دلایل و بهانههایی که برای کارهای انجامنشدهت تراشیدی هم جزوی از تو هستند. مثل تمام تصمیمهای خوبت که جزوی از تو هستند. یه بار دوستشون داشته باش. انقدر شماتتشون نکن.
علاوه بر این، من وقتی میبینم بیست تا برنامه روزانه دارم که رضایتبخش نیستند، میتونم اینجوری هم نگاه کنم که بیست روزِ پیاپی خواستم که کارهام رو بهتر کنم. بیست روز حداقل در نوشتناش مداومت داشتم. اگر در نوشتن ازش مداومت داشتی، احتمالا در انجامش هم مداومت خواهی داشت. این بیست روز، مدام یه پیمانی در درونم تقویت میشده که میخوام کارهام رو بهتر کنم. این پیمانِدرونیِ تقویتشده، مثل سوخت جت میمونه.
پینوشت: «صدبار بدی کردی و دیدی ثمرش را خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی»، چرا این خوبی را یکبار در حق تیکها و هدفهای دستنیافتهمان نکنیم؟ وقتی با خودمان در صلح هستیم، خود فرایند کار، نتیجه کار و خودمان برای خودمان دلچسبتر خواهیم بود.
نگران جلو رفتن و قوی شدن به کمک فشارهای ذهنی، سختیها و چالشها نباشید، آنها در مسیرتان به وفور یافت میشوند.