لائوتسه میگوید: «دست از فکر کردن بردارید تا مشکلاتتان پایان پذیرد.»
بسیاری از مسائلمان را در ذهنمان اختراع میکنیم. نه اینکه تمام مسائل بیرونیمان را بزرگتر کنیم، بلکه آنها را از آنچه هستند بدتر میکنیم. این به داستانی بستگی دارد که به خودمان میگوییم. آنچه فکر میکنیم و آنچه به خودمان میگوییم، نحوهٔ احساس کردن و تعاملمان با جهان را تعیین میکند. و به آنچه که پیله میکنیم، باور پیدا خواهیم کرد حتی اگر اشتباه باشد.
این قسمت ابتدایی از نوشته دن پدرسن است که در مدیوم خواندهام. خوب میفهمماش. من هم افکار داشتهام که در مقاطعی، در آنها کاملا غرق شدهام. افکاری وسواسگونه و منفی منظورم است که آدم را بدبین، بداخلاق و ناامید میکند و این خیلی اذیتکننده است. آدم هر چه بیشتر در این حالت بماند، بیشتر غرق میشود. دن پدرسن درست میگوید، بسیاری از مسائل را در ذهنمان اختراع میکنیم.
زیاد که در خودمان باشیم، بیهیچ فعالیت مفید یا ارتباط با بیرون، بدون اینکه از افکارمان آگاه باشیم، شروع میکنیم به تخریب کردن. یک مسئله را آنقدر حلاجی میکنیم که چندین مسئله از دل آن در میآوریم. مثل تشکها و بالشهایی که حجمشان بعد از حلاجی بیشتر میشود. این اذیتمان میکند. با گفتن اینکه دست از فکر کردن بردارید، دست از فکر کردن بر نمیداریم. حالوهوایمان عمیقتر از این حرفهاست.
به نظرم باید تجربهاش کرد. تا بعد که از آن حالوهوا بیرون آمدیم و موقعیتهای مشابهی پیش آمد، شصتمان خبردار شود که مثل آن قبلی است ها، نروی دوباره روحت را داغون کنی برگردی، برو پیِ یک کار مفید. و بدانیم که هدفمند بودن و داشتن برنامهای برای پیگیری چقدر میتواند در حل مسائل به ما کمک کند. چون آنقدری سرمان شلوغ هست تا بیش از حد به چیزی فکر نکنیم.