این کارتون را در پیج نیویورکر مگ دیدم. پایینش نوشته بود: روزی همه اینها مالِ تو خواهد بود. در نگاه اول و دوم و سوم و چهارم چیزی از کارتون و مفهومش نفهمیدم. سراغ کامنتهایش رفتم تا بلکه چیزی دستگیرم شود. آن چه را که در ادامه مینویسم، برداشت من از کامنتها است.
سطل زبالهی شعلهور، میراث ما برای افراد بعد از خودمان است. همانطور که از اسمش مشخص است یک سطل زباله است و تویش چیز ارزشمندی نیست. تازه، شعلهور هم است و میتواند به جاهای دیگر نیز کشیده شود. میراثی که فقط زحمت دورانداختن و نابود کردنش برای دیگران میماند.
چه رئیسجمهور یا حاکمی باشیم، که دولتی را با گندکاریهایمان تحویل دولت و نسلهای بعدی بدهیم و کشوری را از مسیر توسعهاش منحرف کرده و عقب بیندازیم، چه رفتار بدی با طبیعت داشته باشیم و یک طبیعت خراب تحویل نسلهای بعدی بدهیم، چه پدر و مادری باشیم که نامسئولانه فرزندان بیشتر و بیشتری از خودمان برای دنیا به جا بگذاریم و یا رفتارهای غلط یا آسیبهایی را برای فرزندانمان باقی بگذاریم، همهشان میراثهایی از این دست هستند.
سطل زبالهی شعلهور، رفتارهای نامسئولانه و غیراصولیای است که تبعاتش بیشتر متوجه افراد، دوره یا نسل(های) بعدی میشود. مگر اینکه در شیوه آنها تغییری ایجاد کنیم.
پینوشت یک: با تشکر از کامنتهای خوب و قدرتمند.
پینوشت دو: تصویر پایین یادداشتبرداری من از کامنتها است.
سلام
خیلی قشنگ بود
بازم از این پست ها قرار بدید
برداشت شما از این تصویر خیلی قشنگ بود
منم تا دیدمش یاد چهارشنه سوری افتادم
البته چهارشنبه سوری های قدیم ! که مردم خونه تکونی میکردن بعد همه وسایل اضافشون رو جمع میکردن چهارشنبه آخر سال اونا رو آتیش میزدن
یه فلسفه خوبی پشتش بود
راستی منم روزانه نویسی رو شروع کردم که البته نوشته اولم زیاد خوب نشد و این ناشی از مطالعه کم من هست
ولی یه احساس سبکی بهم دست داد ، شب خوابم نمیبرد بلند شدم هر چی تو ذهنم بود رو نوشتم بعد خوابیدم راحت
دوست دارم منو راهنمایی کنید بتونم راه بیوفتم
سلام. البته برداشت من از کامنتهایی که افراد در زیر این کارتون گذاشته بودند هست. برای خودم هم خیلی معنادار و زیبا بود.
تبریک میگم نوشتنتون رو. خیلی هم عالی و حتما میخونم. فقط ادامه بدید. بخونید و بنویسید.
لطفا مغرور و یا بی تفاوت نباشید. برای کسانی که برای شما کامنت میگذارن شما هم نظری بدهید.
سلام دوست عزیز. ممنونم از نظرتون. دریافت کردن یک نظر برای نوشتهم، خیلی برام ارزشمنده. برای بعضی از نوشتهها، کلی خجالتم رو کنار میزنم تا چیزی که میخوام رو بنویسم و از قضا، وقتی میبینم دقیقا برای همون نوشته، نظر اومده یهو تمام یخ وجودم آب میشه. یه فکرِ تنها توی ذهنم یه دوست پیدا میکنه. یاد میگیرم، قدردانش هستم و سعی میکنم ابراز هم بکنم. فکر نمیکردم از بیرون اینجوری به نظر برسه.