داشتم مستندی را دربارهی شترها میدیدم. یک مستند قدیمی که از روی فیلم و صدای گوینده مشخص بود. به ندرت مستند میبینم و آخرین مستندی که دیدم در مورد شیرها بود. شیرهایی که برای یک شیر دیگر نقشه کشیده بودند، گروهی مسافتی را دویدند او را تنها گیر آوردند و تکه پارهاش کردند.
اما شترها با خیالی آسوده غذایشان را میجویدند. جوری غذا میخورند انگار هیچ کسی دور و برشان نیست. یک گله شتر در یک آبادی در یک صحرا. حواسم اصلا به صدای گوینده نبود. فکر میکنم جایی در ایران باشند یا در مصر. این شترها برای مردمان آبادی کل داراییشان است کل روز یا بخش زیادی از روزشان صرف رسیدگی به این شترها میشود. دارم برای خودم فکر میکنم و مستند را میبینم که یکهو شتری را زمین میزنند یکی دو نفر هم دست و پای حیوان زبان بسته را گرفته است دست یک نفرشان چاقو است و جلو میرود شتر بیچاره ترسیده است من هم. گفتم باز خون و خون ریزی.
شتر بیچاره از بس ترسیده کارد بهش میزنند خونش در نمیآید. اول پوستش را میکنند. نه اشتباه شد تازه فهمیدم کشتنی در کاری نیست. دارند پشم چینی میکنند. من و شتر نفس راحتی میکشیم. در چشم شتر دیگر خار رفته است از روی زخم و عفونت و مگسهای اطراف چشمش معلوم است که خیلی وقت است که این خار در چشمش است و نمیتوانستند آن را بیرون بیاورند. دلم برای شترها میسوزد که هم باید به خاطر این پشم چینیها چند بار بمیرند و زنده شوند و هم وقتی خاری به چشمشان رفت نتوانند آن را بیرون بکشند. زندگیشان سخت تر از آن است که بخواهند کینهای به دل بگیرند به جایش باید عادت کنند. البته فکر میکنم این پشم چینی برای شترها از نظر بهداشت خوب باشد. فرقی نمیکند چه شتر باشد چه دایناسور. اگر گردی در چشم دایناسوری هم میرفت نمیتوانستند آن را فوت کنند. آن آتشی که فوت میکردند کار را یکسره میکرده است. شاید به همین دلیل منقرض شدهاند.
صدای گوینده را میشنوم که چیزی در مورد اهلی و وحشی میگوید حواسم نیست ولی فکر میکنم میگوید وقتی حیوانات وحشی اهلی میشوند تنبلتر میشوند چون به غذای آماده عادت کردهاند. شرایطشان راحتتر شده است ولی این ترس پشم چینی که آنها را تا سرحد مرگ میبرد را نیز باید به جان بخرند.
با خودم میگویم دنیای حیوانات هم دردسرهای خودش را دارد. مثل دنیای ما. ما هم بعضی وقتها تا سر حدِ مرگ پیش میرویم و بر میگردیم. بعضی چیزها اذیتمان میکنند مثل همان خار در چشم شتر. ولی ما میتوانیم آن را در بیاوریم قبل از آنکه عفونت کنند و خودمان و بقیه را اذیت کند قبل از آنکه بهش عادت کنیم.
مطلب جالبی بود و ایده ی قشنگی هم داشت زهرا جان دوست عزیزم.
فکر می کنم همین اصطلاح کینه شتری علیرغم اینکه تو گفته بودی کینه به دل نمی گیرند و من هم موافقم، اشاره به همین خار در چشم ماندن دارد. یعنی اینکه ما این خارها را گاهی با خودم حمل می کنیم و رهایشان نمی کنیم و این می شود که در دلمان کینه شتری درست می شود.
پاینده باشی
سلام مائدهی عزیز
خوشحالم که برات جالب بوده.
بله باهات موافقم. و خوشبختانه ما این توانایی رو داریم که اون خار رو زودتر از چشم مون در بیاریم تا تبدیل به کینه نشده.
کامنتت باعث شد دربارهی ریشهی کینه شتری سرچ کنم.
نتیجهش جالب بود. کینه شتری واقعا وجود داره. و داستانش چیز دیگهایه.