یکی از ویژگیهای یک شغل دوستداشتنی برایم این است که شروعش را بدانم اما آخرش معلوم نباشد. منظورم بیدرو پیکر بودن نیست؛ راه داشتن به مسیرها و کشفهای دیگر منظورم است. مثلا امروز برای ترجمه متنی میخواستم اسم چند شرکت خارجی که تاکنون نامشان به گوشم نخورده بودند را در گوگل سرچ کنم. از همان صفحه نتایج فهمیدم که مثلا فلان شرکت برای خودرو است، آن یکیاش مشاورهای است، دیگری مربوط به رهبری است و …
دربارهٔ یکیشان بیشتر کنجکاو شدم و سایتاش را باز کردم و برگشتم کارم را ادامه دادم. در آخر، وقتی داشتم صفحات اضافی گوگل را میبستم، پیامی را روی صفحه دیدم و لحظهای نگاهم به آن دوخته شد. دلم نیامد آن صفحه را ببندم و طراحی زیبا و متفاوت آن در طول روز هرازگاهی یادم میآمد. یکبار دیگر هم رفتم سراغش و از سادگی و زیباییاش سیر نشدم. یک تصویر آشنایی به من داد از پاکتهای نامهٔ احتمالا قدیمی اگر اشتباه نکنم. بیشتر هم همان دو خط باریک قرمز و آبی بال و پایین صفحه به آن جلوه داده است.
این سایت ایمیل مخاطبانشان را میخواست، مثل همه جای دیگر، اما با یک طراحی متفاوت و تودلبرو! متن روی آن هم این بود:
صبر کنید! این یک بررسی موردی (کیس استادی) رایگان است و زندگی دوهزار و چهارصد و سیوچهار نفر را تغییر داده است. ایمیلتان را وارد کنید …