ایده، ایده میآورد. این همان کاری است که طوفان فکری انجام میدهد؛ فردی فکر و ایدهاش را مطرح می کند و فرد دیگری ایدهی دیگری را و به همین ترتیب.
در معرض ایدههای دیگران قرار گرفتن باعث می شود تا سرو کله ایده خودت هم پیدا شود. این کار نه تنها تبادل ایدههاست بلکه ایدههای جدیدی از میان این ایدهها شکل میگیرند. طوفان فکری کاری گروهی است.
مدتی است کار دیگری را برای ثبت ایدههایم انجام می دهم؛ سعی میکنم فکرهایی که به ذهنم میرسند را در دفترچه یادداشت یا گوشیام بنویسم. فرقی نمیکند کی و کجا. به یکباره فکری از ذهنم میگذرد و اگر نگیرمش از ذهنم میپرد. حتی اگر دفترچه یادداشت یا گوشی دم دستم نباشد روی اولین کاغذی که ببینم می نویسم فرقی نمیکند قبض برق باشد یا تراکت!
بعدا وقتی که آنها را مرور میکنم اندازهی بار اول برایم تازه و جالب هستند. گاهی اوقات هم از چیزهایی که نوشتهام سر در نمیآورم ولی نوشتن آنها را به اندازهی خود فکرهایم دوست دارم. آنها را می نویسم تا دوباره گذرشان به این طرفها بیفتد.
گاهی اوقات نیز فکری می آید و مرا در بر میگیرد و میبرد، گاه به رویاها و گاه به خاطرات.می توانم تصور کنم زمانی را که در آنجا به سر میبرم لبخند روی لبانم هست و از بودن در آنجا لذت میبرم مخصوصا اگر وسط بی حوصلگیهایم باشد.مثل آلیس که گردباد او را به سرزمین عجایب برد. سفری پرماجرا و به یادماندنی.