یک:
بعد از چندین بار گوش دادن به یک آهنگ بلاخره کمی از آن در ذهنم باقی میماند. دیروز، داشتم به یکی از آهنگهای پاپ از یک خواننده جوان و امروزی گوش میکردم. یکآن متوجه شدم که خواننده میگوید: «دوست دارم وقتی لباس میپوشم بپرسی کجا؟» البته یکچیزی در همین حدودها بود. ریتم دقیق جمله را یادم نمانده است.
دو:
چند وقت قبل هم در یکی از آهنگهای معین، متوجه این جمله شدم که «کنار تو اگه باشم عقاب قلهٔ قافم». حالا خوانندهٔ گرامی، من از شما میپرسم کدامشان حس بهتر و فاخرتری در شما ایجاد میکند؟ کسی که وقتی میخواهید بروید بیرون از شما میپرسد کجا و مثلاً توی دلتان قند آب میشود؟ یا کسی که وقتی در کنار شماست، آنقدری احساس غرور میکند که مثل عقابی بر روی قله قاف است؟
من از موسیقی و آهنگ سررشته ندارم، ولی از همین آهنگهای تکوتوکی که گوش میدهم میتوانم بگویم که وضعیت شعر و آهنگ دارد روزبهروز بدتر میشود. اصلا زبان فارسی دارد میافتد زیرپا. گردوخاک روی داستانها، حکایتها، عبارتها، شعرهای موزون و آهنگین و پرمعنا از شاعران بزرگ فارسیزبان دارد روزبهروز بیشتر میشود. کنجکاوم بدانم در پنجاه، صدسال آینده چه چیزی عمیقاً قلب و روح مردم را لمس میکند؟ چه چیزهایی میتواند روح و قلبشان را غنی کند؟ زندگیها چگونه میشود؟ ارتباطهایمان؟ ابراز احساساتمان؟