رولو می، میگوید:
«خاطره فقط نشانهای از آنچه برایمان اتفاق افتاده نیست بلکه حامل چیز ارزشمندی برای عمیقترین ترسها و آرزوهایمان است.»
میگوید خاطراتمان فقط آن فعل رفتنها و گفتنها و بازی کردنها و… که با یادآوریشان یک یادش بخیر میگوییم نیستند. در عمرمان هزار تا والیبال بازی میکنیم، هزار تا کوه میرویم، هزار تا عروسی میرویم، هزار تا لواشک میخوریم، با هزار نفر صحبت میکنیم، هزار بار در شرایط سخت گیر میکنیم، هزار بار نمیدانیم دیگر چه باید بکنیم اما فقط برخی یا یکی از آنها برایمان خاطرهانگیز میشود. همانهایی که بعد از گذشت مدتها دلمان برایشان تنگ میشود. برای آن خاطرات، افراد و کارهایی که از ترسهایمان میکاهد، کمی به جلو سوقمان میدهد و شعله آرزوهایمان را تندتر میکند.
کلمات و جملات نیز میتوانند خاطرهسازان شگفتانگیزی باشند. کلمات قدرتمندند؛ میتوانند کاخی از امید و آرزو را در دل شنوندهاش بنا کنند یا ابهت ترسی را فرو بریزند تا به دلگرمی و تکیه آن جسارت بیشتری به خرج داده و قدمهای بزرگتری در زندگی بردارد. نیازی به حرفهای قلمبه سلمبه یا موقعیتهای رسمی نیست. اگر ردیابهایمان را قویتر کنیم هر حرف دلگرمکنندهای را از توی هر صحبتی در هر جایی میکشیم بیرون.
فکر میکنم یکی از معیارهای خوشبختی انسانها این است که از این جملات خاطرهانگیز شنیده باشد و برای چند روز تیتر یک خبرهای جهان درونش بوده باشد و پیگیریاش کرده باشد. همیشه که نباید عکسها و جملات بزرگان را قاب گرفت. هر کسی باید یک قاب عکس خالی داشته باشد تا وقتی این دست جملات را میشنود، فورا قاب بگیردش و بهش خیره شود. حالا چه توی ذهنش چه روی میزش. اگر از خودمان هم بر میآید تا مرهمی بر ترسها و آرزوهای دیگری باشیم از آن دریغ نکنیم. بگذاریم کلماتمان خاطره خوب ما برای دیگران باشند.