ترسها و اضطرابهایمان آنقدرها هم بد نیستند. اضطراب وقتهای امتحانمان ما را هوشیارتر نگه میداشت و به تلاش بیشتر وا میداشت. نگرانمان میکرد تا آن را جدیتر بگیریم. چه ترسها که به خاطرش حواسمان را جمعتر نکردیم، مثل رد شدن از خیابان در کودکی و حتی بزرگیهایمان.
مقداری ترس خوب است؛ کمی از چیزی بترسیم تا به خودمان بیاییم نه اینکه دست و پایمان را گم کنیم. از نشدنها، نتوانستنها، از دست دادنها و … بترسیم، اما بعدش تمام تلاشمان را بکنیم تا نگذاریم این اتفاق بیوفتد. ترسهای زودهنگام از پشیمانیهای دیرهنگام جلوگیری میکند. ترس باید محرکی برای بهتر زندگی کردنمان باشد نه اینکه سایهٔ شومی بر سر زندگیهایمان.