تصمیمگیری و انتخاب از فصلهای مشترک انسانها است که با بزرگشدنمان رنگ بیشتری به خود میگیرد. بیشتر یا تمام بار مسؤلیت آن بر دوش خودمان است اگر چه مطالعه و تحقیق، مشورت با افراد متخصص و راهنماییهای افراد دلسوز زندگیمان از سنگینی این بار میکاهد اما باز هم تصمیمگیرنده نهایی خودمان هستیم؛ خواه نظرمان موافق نظر آنها باشد یا مخالفش. چه تصمیمگیری را جدی بگیریم و چه سرسرکی از کنارش رد شویم نتیجه آن تماما متوجه خودمان است. به هر کوچهای بپیچیم از راه دیگری بر ما وارد میشود.
تصمیمگرفتن را با تصمیمگرفتن یاد میگیریم. یک راه تصمیمگیری سنجش سود و زیان و… است. به اندازه کافی دلایل قانعکننده برای یک انتخاب داریم حتی میتوانیم دیگران را نیز مجاب کنیم. اما نوع دیگری از تصمیمگیری نیز وجود دارد که نه تنها دلایل منطقی کافی حتی گاهی اوقات دلیلکی (دلیل کوچکی) نیز برای آن پیدا نمیکنی فقط حس خوبی به آن داری. به گمانم بیشتر تصمیمهای دشوار اینگونهاند. منطقات، اشتیاقات است. نه تو میتوانی دیگران را قانع کنی و نه آنها میتوانند تو را مجاب کنند.
نه در خشت خام و نه در آیینه چیزی نمیبینی ولی روزنههایی را در انتخابت میبینی که دوست داری آنها را پیگیری کنی ببینی به کجا میرسند، منشا شان کجاست و تو را به کجا میرسانند. روزنهها پیامآوران امیدند. نتیجه، یا دلخواهت هست یا نه. اگر دلخواهت بود که شادمان از اعتماد به ندای درونات به مسیرت ادامه میدهی. اما اگر فروغ روزنهها زود افول کرد و تو را به تاریکی رساند زیاد در تاریکی نمان. این میشود خشت اول یادگیری تصمیمگیریات. خودت را بابت آن سرزنش نکن، تو با خِرد آن روزت این تصمیم را گرفتی بخشی از امید و آرزوی تو در جان این انتخاب نشسته است و این انتخاب بخشی از وجود توست. از آن درس بگیر و با انتخابهای بعدیات آن را جبران کن. خوشبختانه در هر لحظه میتوانیم تصمیمی بگیریم.
از همدلی و احساس نگرانی عزیزانت سپاسگزار باشد چون تو برایشان مهم هستی اما به افرادی که خود ناتوان در یادگیری تصمیمگیری هستند اجازه نده یادگیری تو را متزلزل کنند.