درک سیورز میگوید:
«هنگامی که رشد و تغییر میکنید، دوستان قدیمی و خانوادهتان به صورت ناآگاهانه روی همان فردی که قبلا بودید، حساب باز میکنند. افرادی را که از تغییرتان استقبال نمیکنند و شما را به آن تشویق نمیکنند، رها کنید.»
از زمانی که جرقه یک تغییر در ذهنمان زده میشود و بذر آن را میکاریم، هزارتا چرخ میخوریم تا آن را به ثمر برسانیم. چه کشمکشهای درونی که خودمان برایش نداریم، چه حسهای ناخوشایندی را که پشت سر نمیگذاریم تا به جدیدترین نسخهی خودمان تبدیل شویم. نسخهای که آخرین تغییراتی که خودمان میخواستیم در آن اعمال شده است.
دوست داریم که توجه مثبتی را برای این تغییر از سوی اطرافیانمان دریافت کنیم. اما همانطور که درک سیورز میگوید، ذهنهای اطرافیانمان روی مایِ قبلی قفلی زده است.
یکی از فامیلهایمان هنوز مرا به شکمو بودن میشناسد. این تصور را از زمان سه چهار سالگی من دارد. اما عروس خالهام که چهار پنج سالی است وارد فامیل ما شده از من میپرسد تو جلوی مهمون کم غذا میخوری یا همیشه همینطوری؟ این که مربوط به غذاست، در طی این همه سال تغییر کرده. دیگر ببین روحیات و توانمندیهایمان چقدر تغییر میکند و کسی متوجه نمیشود. تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
ولی قرار نیست اگر کسی تغییراتمان را نمیبیند، خودمان هم نبینیم. اگر دو سال پیش حوصله ارتباط با آدمها را نداشتیم، ولی الآن میتوانیم به حرفهایشان گوش دهیم و درکشان کنیم و حرفهای خودمان را هم بزنیم، این یعنی ما رشد کردهایم.
اگر قبلا مکالمهمان از سلام خوبی؟ چه خبر؟ فراتر نمیرفت، ولی الآن میتوانیم موضوع مشترکی بیابیم و گفتگوی طولانیتری با هم داشته باشیم، ما تغییر کردهایم.
میتوانیم دوستیهای جدیدی بسازیم و در ارتباط با آنها، درک بهتر و جدیدتری از خودمان بیابیم. دوستان خوب آینه یکدیگر هستند.