دوست ندارم شکست بخورم.
از چی؟
از مقاومت.
چی؟!
میگم دوست ندارم مقاومت بهم غلبه کنه. اینکه نمیتونم بعضی از کارها رو ادامه بدم به خاطر مقاومت درونی که براشون دارم. نمیذاره کارهام رو ادامه بدم.
چیکار میکنه دست و پاتو میبنده؟
نه بدتر از اون. سرم رو به هر کاری جز اونی که باید گرم میکنه. به جاش حاضرم کلی کار دیگه انجام بدم ولی سراغ اون کار مهمه نرم. ترفندش هم اینه که بهم میگه ببین اون کارو انجام ندادی در عوض کلی کار دیگه انجام دادی.
این خوبه که !
نه خوب نیست. باید یاد بگیرم کاری رو که دوست دارم ادامه بدم. مسئله انجام بقیه کارها نیست. مهم اینه که بتونم همون کاری رو که باید انجام بدم. به نفع خواستهم کار کنم نه مقاومت درونیم.
خب فکر میکنی میتونی؟
میخوام که بتونم.
یعنی مقاومت بده؟
هم خوبه هم بد. خوبه چون نشوندهنده اهمیت کاریه که انجام میدی. یه مسئله طبیعیه و برای همه هست. بده چون مانعت میشه و باید بهش غلبه کنی. ولی راهش آسونه فقط کافیه یه قدم براش برداری دست به کار بشی و یه بخشی از کاری رو که دوست داری انجام بدی تا روی مقاومت درونیت رو کم کنی.
ببینم کتاب تازهای خوندی؟
آره. کتاب نبرد هنرمند رو خوندم. اونجا با مقاومت درونی آشنا شدم: نیروی مخربی در ذات انسان که هر زمان تصمیم به انجام کاری سخت و طولانیمدت و احتمالا مفید برای خود یا دیگران میگیریم، به پا میخیزد. یه چیز بدیهیه. تازه میگفت فروید اسم این نیروی مخرب یا مقاومت رو آرزوی مرگ گذاشته. شاید این مقاومتمون در انجام خواستههامون باعث میشه اون خواسته از دستمون دق کنه یا آرزوی مرگ کنه. دستمون به خون خواستهمون آلوده میشه. یا خواستهای نداشته باشیم یا باید براش رشادت کنیم فداکاری کنیم تا برآوردهش کنیم. امکانپذیره.
جالبه.
آره خیلی جالبه. همینه دیگه باید یاد بگیریم پای خواستههامون وایستیم. برامون راحتتره که به جای برداشتن یک قدم برای غلبه بر مقاومت درونی، خواستهمون رو نادیده بگیریم. بابت موانعی که در بیرون وجود دارن مقصر نیستیم ولی بابت کوتاهیهای خودمون چرا. اگر پای خواستهای نایستیم دو حالت داره: یکی اینکه با دلیل و منطق میبینی ارزشش رو نداره و منصرف میشی و تمام ولی اگر اهمیتش رو دونستی و کمکاری از خودت بود، این فقط یک انصراف ساده نیست این نتونستن روی عزت نفست تاثیر داره. سرخورده میشی اعتبارت رو پیش خودت از دست میدی. تاثیرش رو روی زندگیت میذاره.
بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه « شهریار»