-اینکه یه نفر دنیا رو ترک کنه ولی نتونه حداکثر پتانسیلها و ظرفیتهاش رو بشناسه، اینکه نذاره غافلگیر بشه گریه داره.
-همهمان نصفه و نیمه در وسط راهی میمانیم. عدهای به زور خودشان را میرسانند و عدهای دیگر نه.
-من بعضی وقتا توی ذهنم با یه نویسنده، با یه دانشمند یا یه شاعر ارتباط برقرار میکنم. ازش سؤال میپرسم، اونم جواب میده.
-به شور و اشتیاق اولیهش زیاد دل نبد. به پایداری بعدش فکر کن.
-داشتم صبحانه میخوردم که به ذهنم رسید طعم پنیری رو که میخورم برای یکی از دوستای خیالیم توصیف کنم. میخواستم بهش بگم برو بخر، خودت طعمش رو میفهمی. از نظر من خوشمزهست. از نظر تو هم شاید همینطور باشه. بعد گفتم. چرا نمیتونم طعم یک پنیر رو توصیف کنم؟ بگم مثل چیه؟ مثل پنیر خامهایه؟ نه. مثل پنیر تبریزیه؟ نه. مثل پنیرهای سفید سادهست؟ نه. مثل پنیرهای فراوریشدهست؟ نه. اون پنیر مثل خودشه. باید برای خودش یه هویت داشته باشه.
طعمش چجوریه مثلا؟ اگر غذا بود میگفتم تنده، چربه، شوره، ملسه. حالا پنیر رو چیکار کنم؟ چی بگم؟ بگم دوست دارم با چاقو برشش بدم. برش دادنش رو خیلی دوست دارم. حس خوبیه. تازه طعمش واقعا ویژهست. خب چجوریه یعنی؟ طعمش یه جوریه آخه. چون ترکیبی از چند چیز مختلف مثل شیر، نمک و افزودنیه نمیشه گفت فقط یه طعم مشخص داره. پنیرهای با هویتی هستند خلاصه. شبیه هیچکس نیستند؛ خودِ خودشون هستند.
پینوشت: از میان آزادنویسیهایم.