
از قدیمیترین چیزهایی که یادگرفتهام یک نکته درباره مدیریت زمان است. یک جورهایی پیشکسوت و ریشسفید آموختههایم است. در دوران دبیرستانم بود که از کتابخانه مدرسه کتابی درباره مدیریت زمان برداشتم. یادم میآید کتاب کوچک و جمعوجوری بود، عکس نوشته و چند تصویر هم داشت وگرنه مرا چه به برداشتن آن.
یکی از مطالب آن این بود که یک نجار با اره کند مشغول بریدن درختی بوده که فردی از او میپرسد چرا ارهات را تیز نمیکنی تا درخت را زودتر ببری؟ مرد نجار هم میگوید فعلا وقتی برای تیز کردن ارهام ندارم. پایین این مطلب هم بزرگ نوشته شده بود: قبل از بریدن درخت ارهات را تیز کن. یک مطلب هم درباره ساعات بهرهوری داشت که طبق آمار افراد در ساعات اولیه روز بازدهی بیشتری دارند. مطلب دیگری هم درباره افرادی بود که سرزده سراغتان میآیند و مزاحم کارتان میشوند. میگفت وقتی این افراد میآیند و پیش آنها بلند میشوید همانطور ایستاده باقی بمانید و همراهشان ننشینید. اینجوری سریع کارشان را میگویند و میروند شما هم به کارتان میرسید.
اینها از جذابترین مطالبی بود که آن زمان یاد گرفتم. هر چند، همهشان را به کار نبستم ولی با موضوع خوبی آشنا شدم.
زیاد تلویزیون نگاه نمیکنم. پارسال که خیلی خیلی کم تلویزیون دیدم اما امسال چون بیشتر در خانه هستم بیشتر از پارسال روی ماهش را رؤیت کردم. ولی متوجه یک چیزی شدم بیشتر از اینکه جلوی تلویزیون بنشینم جلویش میایستم. یعنی هنگام رد شدن از هال یا وقتی صدای برنامهای یا فیلمی را میشنوم، نمیروم جلوی تلویزیون بنشینم، جلویش میایستم اندکی از آن را نگاه میکنم، یا پایم خسته میشود یا بهم میگویند بیا بنشین یا از جلوی تلویزیون برو کنار، از کنار تلویزیون هم برو کنار حواسممان پرت میشود که بر میگردم سراغ کاری که مشغولش بودم. آداب تلویزیونبینی را هم بلد نیستم. یا وسط فیلم حرف زدنم میآید یا نمیتوانم جلوی تلویزیون میخکوب شوم. به لطف همین عادت کمتر تلویزیون میبینم.
آن عادت مدیریت زمانی که وقتی فردی مزاحمتان میشود همراهش ننشینید و همانطور بایستید تا کارش را بگوید را برای تلویزیون دیدن استفاده کردم. یک توک پا میروم ببینم چه خبر است زودی بر میگردم. خوب بود خیرش را دیدم. خیرش را ببیند.