در خیابان بودم و داشتم به سوی خانه یله میشدم که صدای صاحبان دو مغازهای توجهم را ربود. پاهایم از آنجا دورتر و دورتر میشدند اما توجهم همانجا جا خوش کرد. میگفتند این (نهال) بزرگ شود، خوب میشود سایه میاندازد روی این قسمتها. من نفهمیدم دقیقا کدام قسمتها ولی با آنها به آینده رفتم. از آینده تصویر خوشی دارم. نه از لحاظ خوشپیشبینی کردن اوضاع بیرونی، بلکه به خاطر آن کارها و تلاشهایی که خودمان میکنیم.
خامیهایی داریم که هنوز نپختهاند، چیزهایی هستند که نمیدانیم، شعرها و موسیقیهایی هستند که روحمان را نوازش نکردهاند، تجربیاتی هستند که منتظرند به دست ما واقعی شوند و خوشبختانه، هر چقدر هم که پیش از ما افراد این کارها را انجام داده باشند، یا اصلا تمام کارها و شدنیهای جهان را هم که تجربه کرده باشند، باز هم آنقدری برایمان تازگی دارند که زندگی را به شوقشان قدم برداریم. تصویر خوشم از آینده بیشتر بر این اساس است که نهالی که ما باشیم بزرگ میشود، میوهای میدهد یا حداقل سایهای درست میکند.
تبریک میگم بهت عزیزم متن زیبایی بود ، میشه راجع بهش گفت که تمام روئیاهای ما میتوانند محقق شوند اگر ما شجاعت دنبال کردن آنها را داشته باشیم …..
فراموش نکن در هر مسیری که باشی مورد حمایت ما هستی و همیشه به تو افتخار میکنیم پس از درخشیدن دست نکش و به راهت ادامه بده …..
بی صبرانه منتظر نوشته های بعدیت هستم گلم …..
مرسی آسیه جان؛ دوست خوش قلب من. خوشحالم که نوشتههام رو میخونی. امیدوارم خوب و سلامت باشی.
قربانت زهرای عزیزم من هم امیدوارم سلامت باشی و آرامش مهمان همیشگی خانه دلت باشد …..