یکی از سخنرانیهای تدی که چند سال پیش دیدم خیلی توی ذهنم مانده است. از بس حرفهایش برایم ملموس بود. روی یک تصویر، ساعتهای شبانهروزی که در اختیار داریم را نشان داد و مقدار زمان استانداردی که به طور معمول صرف خواب، کار، غذا، استحمام، استراحت، صحبت کردن و … را هم روی آن مشخص کرده بود. تمام چیزها را لحاظ کرده بود. فقط یک قسمت کوچک اضافه آمده بود که با رنگ سفید مشخصش کرده بود. میگفت این قسمت، برای کارهای مورد علاقهمان است که میتوانیم با انجامشان خودمان را رشد دهیم و متمایز کنیم. این دیگر به خودمان بستگی دارد که آن را صرف چه کاری کنیم. البته شبکههای اجتماعی یک تهدید بزرگ برای این قسمت کوچک سفید بودند. تمام این سالها این تصویر را در گوشهٔ ذهنم داشتهام.
امروز داشتم این صحبتها را با نوشتهٔ دیشبم مقایسه میکردم. دوست دارم دیدگاهم را به صورت معقولتری بیان کنم. برای زندگی کردن باید به کارهای روزمرهمان برسیم، اما دچار روزمرگی نشویم. نمیشود به بهانهٔ بهرهوری بالا داشتن غذا خوردن، استراحت کردن، لباس اتو کردن، مرتب کردن خانه، ظرف شستن، مریض شدن، صحبت کردن، شوخی کردن، حوصله نداشتن و … را برای خودمان مجاز ندانیم. اینها هم برایمان ضروری هستند. فقط نباید در حد همینها بمانیم.
مثل بچهای که در سه سالگی، خطخطیهایش را نقاشی میداند اما سه سال بعدش، خطخطیهایش بهتر میشود، ما هم باید هر چه جلوتر میرویم، تسلطمان بر زمان و کارهایمان را بهتر کنیم. شاید به نظر آدم سختگیری به نظر برسم، اما این سختگیریام اذیتم نمیکند. بیتفاوت بودن و کاری نکردن اذیتم میکند. ظرفیت بهتر شدن را داشتن و تلاشی برای عملی نکردن آن اذیتم میکند.
امروز سه تا از کارهایم را انتخاب کردم و سؤالِ چگونه میتوانم بهتر انجامشان دهم را دربارهشان پرسیدم. جای بهتر شدن داشتند. از این به بعدش دیگر همت و اراده میخواهد.