-کلمه در ابتدا تیز است. دستها و انگشتان و دل و روحت را زخمی میکند. باید نوشت و خواند تا تیزیاش گرفته شود. حالا دستان من با کلمات آشناست؛ آن را زخم نمیکند. روح و دلم را نیز. حالا کلمات مرهم هستند.
-یکی از ویژگیهای بزرگ شدن اینه که دیگه چیزی رو با ذوق تعریف نمیکنیم. میخوای بدونی بزرگ شدی یا نه، ببین چقدر یه چیزی رو با ذوق تعریف میکنی. بیایم تو این مورد، دیرتر بزرگ بشیم.
-مامانم از جلوی یه شالفروشی رد شده و یه شال خوشکل دیده و یاد من افتاده. اومد خونه بهم گفت برو اون شال رو بگیر. چه حس خوبیه با دیدن چیزهای زیبا یاد کسی بیوفتیم.
-سایهای بر دل ریشم فکن ای گنج روان. گنج روان چه تعبیر قشنگیه.
-هر چیزی که در شبکههای اجتماعی وایرال میشه، این خطر رو داره که سرسرکی گرفته بشه و توجه عمیقی بهش نشه.
پینوشت: از میان یادداشتهایم در دفترچه صورتیام. لازم به ذکره که چندتا دفترچه یادداشت دیگه هم دارم ولی اونا رسمی و عصاقورتدادهاند و اشتهای نوشتنم رو خیلی کم میکنند. با این دفترچه صورتیه خیلی راحتم. بدیش هم اینه که اینجوری زود تموم میشه. خلاصه که اگه دستتون به نوشتن نمیره، دفتر، دفترچه، برگه، تراکت و چیزهای مختلف رو امتحان کنید بلاخره با یکیشون اخت میشید. فکر نکن! دفترچهت رو عوض کن.