مدتی است با ترکیب «تلاش مذبوحانه» آشنا شدهام. لغتنامهٔ دهخدا آن را حرکتی بیان کرده است که به قصد نجات از مضیقه انجام گیرد ولیکن نتیجهٔ آن معکوس باشد. حرکتی چون حرکت مگس در تار عنکبوت.
زندگی هم چندان بیشباهت به تار عنکبوت نیست، ما هم مثلا مگسهایی باشیم که صبح تا شب در گرد آن در حرکت هستیم و مشغول روزمرگیهایمان. هیچ کار خاصی انجام نمیدهیم، اما هر روزِ خدا گرفتار هستیم و خسته. زندگیمان پر است از کیلو کیلو تلاش مذبوحانه، دریغ از یک اپسیلن تلاش واقعی برای درست کردن یک چیز واقعی. البته همیشه میخواهیم تغییری در وضعیتمان به وجود بیاوریم، اما فقط میخواهیماش و انجامش نمیدهیم. یا هنر کنیم و نصف و نیمه انجامش میدهیم. و همچنان در همان تار عنکبوت دست و پا میزنیم.
گاهی اوقات، با این مگسها خیلی ارتباط میگیرم. از اول صبح که چشم باز میکنم تا وقت خواب، کلی فعالیت دارم. اما اندکی از آنها باب میلم هستند و توی دلم به خودم آفرین میگویم. با این شانزده هفده ساعت روزانهام، در عرض یک ماه میشود یک کوه را جابهجا کرد اما هنوز اندر خم یک کوچه ماندهام؛ برنامهٔ روزانهام روبهراه نیست. و من میدانم اگر قدر همین زمانی که در اختیار دارم را ندانم، روزی بسیار پشیمان خواهم شد و شاید نتوانم قدر چیزهای دیگر را هم به درستی بدانم.
نسبت زمانی که در دست دارم با خروجیهایی که دارم، با هم نمیخوانند. شاید از بیرون نگاه کنیم، کمکار به نظر نرسم و بگویید داری پیازداغش را زیاد میکنی، اما خودم میدانم که میشود خیلی خیلی بهتر از اینها باشم. آن تصویری از خودم را که میتواند ظرفیت بیشتری داشته باشد را میبینم. همهمان میتوانیم خیلی خیلی بهتر از اینها باشیم.
برنامهریزیهای روزانهام تا حالا صدباری شکست خوردهاند. دست به نوشتن برنامهٔ تازه که میبرم، ساکنان توی ذهنم مسخرهام میکنند. اما باز هم مینویسمشان و هر بار ترفند تازهای را برایشان اجرا میکنم. مثل مادرهایی که بچه بدغذا دارند و برای خوشایند بچههایشان انواع ترکیبات غذایی را درست میکنند تا بلکه مورد پسند واقع شود. همین کار را با برنامههای روزانه و عادتهایم انجام میدهم. آنقدر پیگر درست شدنش میشوم تا بلاخره به رضایت برسم. فکر کنم اینجاست که از تار عنکبوت رهایی مییابم.
( نسبت زمانی که در دست دارم با خروجیهایی که دارم، با هم نمیخوانند. شاید از بیرون نگاه کنیم، کمکار به نظر نرسم و بگویید داری پیازداغش را زیاد میکنی، اما خودم میدانم که میشود خیلی خیلی بهتر از اینها باشم.)
تو این قسمت متن به شدت درکت میکنم. چون خودمم دقیقا توی همین تصور از خودم و روزهام نشستم.
از بیرون پر کار
ولی نسبت به ساعتهام، کمکار!