کلمات از شگفتانگیزترین موجودات روی زمین هستند. همیشه میتوانند شگفتزدهات کنند؛ به تنهایی یا گروهی. چه وقتی آنها را بر زبان بیاوری، بشنوی، بنویسی یا بخوانی. خصوصا اگر در آنها عمیقتر شوی چون دل هر ذره را که بشکافی، آفتابیش در میان بینی.
امروز روی کلمهٔ انگلیسی کراش Crush، عمیق شده بودم. معانی زیادی دارد ولی یکی از رسمیهایش تصادف کردن، لِه و داغون شدن است.
کاربرد دیگرش که شاید بیشتر به گوشمان خورده است، کراش داشتن روی یک نفر است. یعنی بدون اینکه فردی بداند، او را دوست داشته باشی. نهانی به او عشق بورزی. اما معنی سومی که اخیرا از آن فهمیدم، کراش را در نظرم نه یک واژه، بلکه کتابی نمایاند که سعی در ایجاد یک فرهنگ دارد.
کاربرد سوم این کلمه، Crushing it است، اما معنایی متفاوت از قبلیها دارد. یک معنی مثبت دارد که معلوم است پس از اینکه کراش داشتن درب و داغونش کرده، عزمش را جزم کرده و کارهاش شده است. معنی Crushing it میشود: به طرز تحسینبرانگیزی موفق شدن. توی گوگل که سرچ کردم آن را به «شکستش بده» و «به دستش بیاور» ترجمه کردهاند. من «از پسش بر بیا» را پیشنهاد میکنم به نظرم میتواند معادل خوبی برای آن باشد.
البته در زبان انگلیسی این همه معنی و حتی معانی بسیار بیشتر برای یک کلمه امری کاملا طبیعی است، فقط امروز که دل این کلمه را شکافتم بنظرم خیلی جالب رسید. به نظرم کراش همین روند را ادامه دهد به جاهای درخشانتری هم میرسد. تازه، گری وی، اسم یکی از کتابهایش را هم گذاشته است Crushing it.