گفت: «آرزو میکنم بیشتر خوشی و سرور رو تجربه کنی تا لذت رو.»
منظورش را اینطور فهمیدم که بیشتر خوشیهایی عمیقتر و ماندگارتر را تجربه کنم تا آنهایی را که سطحیترند و زودگذر. تجربههایی داشته باشم که در آنها حس درونی غالبام مثبت است تا منفی.
یاد این جمله افتادم که میگوید: «آرزو میکنم لبخند مهمان همیشگی لبهابت باشد.» ولی با عقل و درک الآنم درکش نمیکنم؛ چون امکان ندارد همیشه لبخند بزنیم. پس هنگام مشکلات و سختیها چه میشود؟ نمیشود که آنها را از صحنه زندگی حذف کنیم. اگر قرار به اذیت شدن در بخشهایی از زندگی است، چیزهایی را تجربه کنیم که توانایی پذیرششان را داشته باشیم یا بعدا بیابیم. این پذیرش هم میتواند خوشی به ارمغان بیاورد؛ خوشی پیروز شدن و توانمند بودن و عبور از آن دشواریها.
میدونی؟ لذت بسته به موقعیته. یه جایی لذت هست یه جایی نیست. هرچند به درک ما از موقعیت هم بستگی داره اما به هرحال همیشگی نیست. گاهی هست و گاهی نیست. اما خوشی، شادی و رضایت از درون ما سرچشمه میگیرن. از شکرگزاری و درک و آگاهی نشأت میگیرن.
لذت یه حسه که میتونه زودی تغییر کنه و جاش رو به غم و اشک بده ولی خوشی از عمق وجود میاد پس سختتر هم تغییر میکنه. حتی توی سختترین و دردناکترین لحظات هم میشه رضایت قلبی رو تجربه کرد.
امیدوارم منظورم رو رسونده باشم:))
شما همیشه منظورت رو میرسونی، خوب هم میرسونی:))) دست خوش.
کاش میشد از این فاصله یه چایی هم بریزم، بشینیم با هم بخوریم و حرف بزنیم.
بلی من نیز مشتاقم:)
تو فضای مجازی نیستید؟
واقعیتش کم هستم و اصلا فعالیتی ندارم. نمیتونم با شبکههای اجتماعی ارتباط برقرار کنم و تو اون مدتی که بودم، یه جور احساس کمبود توجه بهم دست میداد. من عمیق شدن و توجه کردن رو ترجیح میدم ولی تو شبکههای اجتماعی اصلا این امکان فراهم نیست. یه جور بیقراری هم داشتم. ترسیدم بیشتر و خطرناکتر بشه، محدودشون کردم.