یکی از نکتههایی که تا اینجای زندگیام فهمیدهام این است که خیلی از دوستیهایمان پایدار نیست. منظورم این است که آن حس و حال و اشتیاق اولیه را نمیشود به صورت همیشگی داشت. منظورم رابطههای دوستانهمان هستند.
یک زمان با دوستان دوران کودکی چقدر گرم گرفتیم و بازی کردیم، یک زمان با دوستان دبیرستانمان، یک زمان با دوستان فلان کلاس و فلان دوره و دیگر زمانی با دوستانی از حلقههای دیگر. ولی خیلیهایشان موقتی هستند. فکر میکنم طبیعی هم باشد، چون هر کس دغدغهها و انتخابها و مسیر منحصربهفرد خودش را دارد و در آن قدم میگذارد و از دیگران فاصله میگیرد.
یکی از دوستیهای پنج سال پیشم که خیلی اتفاقی ولی با صمیمت و درک آغاز شده بود و حرفهای دوستانه و بدون تعارفی با هم داشتیم، بعد از مدتی که من پا به پای حرفهای خاله زنکیاش درباره دیگران و برچسبزدنهایش راه نیامدم، به پایان رسید و حتی بلاک شدم. اولین و تنهاترین بلاک شدن عمرم بود. منِ بلاک ندیده، صفحه چت تلگرام را به برادرم نشان دادم و پرسیدم این چرا لست سین اِ لانگ تایم اگو شده؟ که گفت بلاکت کرده. گذشت و گذشت تا چند روز پیش پیامی از او دریافت کردم که در آن مرا با ضمیر شما خطاب کرده و همه فعلهایش را اول شخص جمع به کار برده. انگار نه انگار که چقدر صمیمی بودیم یک زمانی. حس خاصی داشت. آن همه نزدیک، این همه دور.
به چند دوستیِ دیگرِ اینجوری هم فکر کردم و دیدم که دغدغههای همهمان نسبت به آن زمانی که دوستیمان را شروع کردیم تغییر کرده است و هر چه جلوتر آمدهایم بیشتر درگیر خودمان شدهایم و از یکدیگر غافلتر. مثل همین نموداری که کشیدهام، هر چه از مبدا زمان جلوتر رفتهایم، مسیرهایمان از یکدیگر بیشتر فاصله گرفته است.
اولش ارتباطهای دیداری کم شد، بعد به گفتگوی تلفنی رسید، بعد به چت، بعد هم به استوریها و یک استیکر برای واکنش نشان دادن. ما قبلا اینقدر نسبت به هم کمارتباط و بیذوق نبودیم. توی همین دو سال اخیر من تجربهاش را داشتهام که توی خیابان دوستی را ببینم و بایستم و با او گرم صحبت شوم. یکی از دلایلی که شبکههای اجتماعی در دلم جا باز نمیکند این است که میترسم استوری و پست آدمها جلوی چشمم باشند و منِ بیحوصله و خسته از کنارشان بیتفاوت رد شوم و این بیتفاوتی کمکم در ذهنم نهادینه شود.
به سختی میتوان آن حس و حال قبلا را دوباره تکرار کرد ولی خوبیاش این است که میدانیم همه وارد مسیرهای تازهای شدهایم و کشفها، تجربهها و ماجراجوهای خوشایند و ناخوشایند مسیرمان را داریم تجربه میکنیم که بزرگترمان میکند. میتوانیم بابت این برای خودمان و آنها خوشحال باشیم.