بر تن احساساتمان لباسی از جنس خوشحالی، استرس و عصبانیت میدهیم و گمان میکنیم برازندهشان است. خصوصا این روزها که کم هم تجربهشان نمیکنیم. کنار آمدن مؤثر با آنها را، با تمام ضرورتی که دارد را هم خیلی بلد نیستیم. اگر نگوییم اصلا بلد نیستیم. روانشناسان میگویند نامگذاری احساسات اولین قدم مهم برای کنار آمدن مؤثر با آنها است. اما این کار به این آسانیها هم نیست؛ بسیاری از ما در تشخیص دقیق آنچه احساس میکنیم مشکل داریم و اغلب اولین حسی که به نظرمان درست میرسد دقیقترین چیز نیست.
این دشوار بودن دلایل مختلفی دارد: ما با این باور بزرگ شدهایم که احساسات قدرتمندمان را سرکوب کنیم. اصول اجتماعی و سازمانی مشخص (و گاهی اوقات بیان نشدهای) داریم که احساساتمان را بیان نکنیم و هیچ وقت زبانی را برای بیان دقیق احساساتمان یاد نگرفتهایم.
ثابت شده است که وقتی افراد احساساتشان را به رسمیت نمیشناسند، سطح پایینتری از خوشی را تجربه میکنند و به صورت استرس و علائم فیزیکی مثل سردرد خودشان را نشان میدهند. هزینهٔ زیادی را برای اجتناب از احساساتمان باید بدهیم. از طرف دیگر، داشتن کلمات مناسب ما را قادر میسازد تا مسئلهٔ پیشآمدهٔ واقعی را ببینیم، درک شفافتری داشته باشیم و نقشهٔ راهی برای پرداختن به آن مشکل ایجاد کنیم.
این نوشته ادامه دارد…