اردیبهشت ۹۸ بود که با کتابکت آشنا شدم. البته هنوز به دنیا نیامده بود ولی داشت آماده میشد که به دنیا بیاید. سمانه سنجری، مادرش است. بانوی فوقالعاده باانرژی و فعالی که حتی توپ هم نمیتواند جلویش را بگیرد! عشق کتاب است؛ بعید نیست یواشکی چندتاییاش را قورت هم داده باشد. از کتابهای روز دنیا میگفت. از کتابهای تازه از تنوردرآمدهای که در سایت آمازون قرار میگیرند، اما از خیلیهایشان بیخبریم و طــــــــــــــــــول میکشد تا برسد به دستمان. تازه فرصتی برای خواندن و دسترسی به همهٔ کتابها هم که نداریم.
از افرادی میگفت که در کار و زندگیشان نیاز به مطالعه دارند، اما حوصلهشان در کتابخواندن کم است و کتابخواندن را بهکل کنار میگذارند. میگفت کتابکت راهحلی است برای این دست افراد. میگفت خلاصهای از کتابهای روز و پرفروش دنیا را ترجمه میکنیم و در سایت میگذاریم تا همه بتوانند به نکات اصلی کتابهای روز دنیا دسترسی داشته باشند. خودمان هم از آنها بهرهمند میشویم. آنهایی که وقت یا حوصله کافی برای خواندن کتاب کامل ندارند هم بهرهمند میشوند.
گفتم اوممم چه جالب! و یا علی گفتیم و کارمان را آغاز کردیم. نشستم به ترجمه و همنشینی با نویسندهها و کلمات. قبلترها تصورم این بود که آنهایی که کتاب مینویسند، بدیهیاتی را حفظ کرده یا از اینور و آنور برداشته و سرهم میکنند. ما هم این وسط شاید کمی یاد بگیریم. البته اگر حوصلهاش را داشته باشیم.
اما حالا میگویم کتابها پیامآورِ «شدن» هستند. سندش هم نویسندگانی است که تجربهها و موقعیتهایی دارند که برای به دست آوردنشان زحمت کشیدهاند. کلی زحمت کشیدهاند تا چیزی را تغییر دهند، بهتر کنند یا بیافرینند. آنها اکنون دستاورد دارند و اینگونه به تغییر و شدن معنا دادهاند. به نظر من، تجربه، بینش یا حتی از میان برداشتن یک مانع ذهنی از ارزشمندترین چیزهایی است که کتابها و نویسندگان میتوانند به ما بدهند. همینها برای شروع یک تغییر یا حرکت برایمان کافی است. به این دلیل است که همنشینی با کتابها را دوست دارم. کتابکت را هم دوست دارم. ترجمه را هم دوست دارم. کلمات را هم دوست دارم.