یک:
یکی از دوستانم، فقط به این دلیل که نمیتواند از قدمهای کوچک شروع کند، بسیاری از کارها را شروع نمیکند. او میخواهد فوراً به نتیجه برسد و قدمهای گنده گنده بردارد. و خب، قدمهای گنده برداشتن، آن هم در ابتدای مسیر، اغلب نشانه نپریدن است؛ مثل همان سنگ بزرگ که نشانه نزدن است. واقعاً این مشکل را داشت. نمیتوانست کارهای کوچکی که نتایج کوچکی دارند را جدی بگیرد. فقط به کارهای بزرگ فکر میکرد. و تمام سهمش از آن کارها همان فکر کردن به آنها به اضافه داشتن مقاومت روزافزون برای شروعشان و در نهایت، فراموش کردنشان بود. خودش هم این را میدانست و حاضر نبود کاری برای آن انجام دهد.
برای شروع یک کار، میگویند از قدمهای کوچک شروع کنید. حالا مشکل همان برداشتن قدمهای کوچک است. به نظر من، مشکل او در دو چیز است: یک، اینکه تواضع ندارد و موفقیتها و دستاوردهای کوچک را به رسمیت نمیشناسد، و خب، انگیزهای هم برای به دست آوردنشان ندارد. دو، نمیتواند استمرار داشته باشد و به نقطهای برسد و تاثیرات و نتایج اولیهٔ این قدمهای کوچکش را ببیند. البته او آدم کمحوصلهای هم هست. واقعاً اینها کارهای دشواری نیستند که به حضرت فیل حوالهاش داد. اینها از اصول زندگی در دنیای جدیدمان هستند.
ای انسان معاصر! بیایید پیمان ببندیم این کارها را انجام بدهیم:
- لطفاً روزی یک کار کوچک برای هدفی که داری انجام بده.
- لطفاً اندکی حوصله برای انجام آن کار کوچک پیدا کن. از هر جایی که میتوانی.
- لطفاً هر روز، آن کار کوچک را تکرار کن.
- لطفاً به خودت دروغ نگو که عه! یادم رفت.
- لطفاً ترکش نکن.
- لطفاً وقتی ناامید و خسته هستی هم ترکش نکن.
ای انسان معاصر، قول میدهی اینها را انجام بدهی؟ پس انگشت کوچیکه دستت را بیاور جلو و بهم قول انگشتی بده. قول، قول، قول.
دو:
بعد از صحبتهایم با دوستم، به این فکر کردم که همهمان یکی دوتا توانمندی متمایز داریم که اکثر افراد ندارند. ولی یا از آنها آگاه نیستیم یا دستکم میگیریمشان. به خودت مغرور نشو. از آن طرف هم، همهمان در انجام یکی دو کاری که برای دیگران مثل آب خوردن است گند میزنیم. مهم آگاه بودن از آنها و قدر دانستنشان است. روی کارهایی که بهتر از دیگران هستیم، روی نقاط قوتمان، متمرکز شویم. فهرستی از کارهایی که در آنها خوبتر از متوسط افراد هستیم تهیه کنیم. و روی مهمترینهایش سرمایهگذاری کنیم مثلا:
- اگر میتوانید به خوبی از وسیلهای که برای خانهتان خریدهاید تعریف کنید تا نصف فامیلتان بروند عین همان وسیله را بخرند، خب روی مهارت فروشتان تمرکز کنید و پرورشش بدهید. از دیدگاه چشم و همچشمی به آن نگاه نکنید؛ به توانایی خودتان افتخار کنید.
- اگر میتوانید توی کارهای تیمی پیگیر کار بقیه اعضا باشید و آنها را هماهنگ و همسو کنید تا کار به سرانجام برسد، مهارتهای مدیریتی یا رهبریتان را جدی بگیرید. خیلیها در این کار گیر میکنند و قید کار تیمی را میزنند.
- اگر در کارهایتان خوشقول و منظم و بهموقع هستید، دعای هشت میلیاردنفر پشتتان است و حتماً عاقبتبخیر خواهید شد. افراد بسیاری هستند که به خاطر نداشتن اینها، کلی فحش نثارشان میشود. البته پشتسرشان.
- اگر روی حرفتان میایستید و با گفتگو، و نه با حدس و گمان و حرفهای ناگفته، روابطتان را پیش میبرید، در محیط صلحآمیزتر و به دور از تنشی زندگی خواهید کرد. بسیاری از افراد اعتقادی به گفتگو یا ماندن روی حرفهایشان ندارند و یک جماعت را نسبت به خودشان در هالهای از ابهام فرو برده و بیاعتماد میکنند.
- اگر در خیابان راه میروید، و با دیدن دوست یا آشنایی، پایتان پیچ نمیخورد باز هم خوشبخت هستید چون کمتر خجالت میکشید و آبرومندانهتر در جامعه زندگی میکنید. به من هم یاد بدهید لطفاً.