-در روابطمان با افراد، نیک که بنگریم میتوانیم اندازهٔ یک کتاب آموزنده پند بگیریم.
-دارم با وزنههایی که به دستانم آویخته شدهاند مینویسم، ولی دوست دارم بنویسم.
-هر جوری که خودت دوست داری حتما همون درسته.
-مسموم شدم انگار. مسموم اخبار و افکار منفی. با نوشتن این زهر رو از وجودم بیرون میکشم.
-روزانهنویسی مستمر خیلی آدم رو تو خط نگه میداره. حتی توی بقیه کارهام هم نمیذاره خطا برم.
-همهمون ته دلمون از حقیقتی که یه نفر دیگه میگه خوشحال میشیم، ولی نمیتونیم علنی اظهارش کنیم.
-یه چیزی رو باهام مطرح میکنه. میگم باشه بهش فکر میکنم. میگه ممنونم، همین که بهش فکر میکنی عالیه. چقدر خوب میشه برای فکر همدیگه ارزش قائل بشیم. تا این حد یعنی. تو فکر کن و همین کافیه. من هی دلم میخواد فکر کنم و فکر کنم.
-بین ما و خواستههایمان فاصلهها نه، بهانههاست.
پینوشت: این جملات را از میان روزانهنویسیهایم انتخاب کردهام.