اگر بگویم کتاب خواندن و نوشتن در این شرایط کمک میکند آن را بهتر سپری کنیم، شاید یک جمله کلیشهای به نظر بیاید. اما منظور کلیشهای ندارم. کلماتم رمقشان را از دست دادهاند. بگذارید آنها را روی این صفحه قدری گرم کنم مگر قدرتشان را بازیابند.
بیایید از همین نزدیکی شروع کنیم. حدود بیست روز است که هر روز در این سایت نوشتهام (-بیجنبه! بیست روز گفتن دارد؟ +بله دارد). بیست روز هم برای خودش دورهای است که هم حال خوب هم حال بد، هم باانگیزگی هم بیانگیزگی، هم بیکاری و هم سرشلوغی در آن سهیم هستند. اینکه کاری را مستمر انجام دهی حسی از تعهد به ادامه دادن در تو شکل میگیرد. نمیتوانی به آسانی کنارش بگذاری. حالا چه نوشتن مستمر باشد چه آب خوردن مستمر ( به یک نیت خاص مثل سلامتی پوست یا کاهش وزن یا …) یا مطالعه، نقاشی یا هر فعالیت روحانگیز مستمر دیگر.
وقتی آدم به کاری بچسبد، در دشواریها که حسهای منفی بیشتری به سراغ آدم میآید، دیگر وقت آن میرسد که آن کار به آدم بچسبد و تنهایش نگذراد. اینبار او میآید و دستت را میگیرد و با خودش همراهت میکند. حتی اگر نخواهی هم میآید و فکرش را توی سرت میاندازد. اگر عادت به مطالعه داشته باشیم جدای از دستاوردهای دیگری که از نوع آگاهی و یافتن بینش و … اینها است، در شرایطی که تمرکز و حوصله و اشتیاقی برای شروع مطالعه نداریم، راحتتر میتوانیم کتابی را به دست بگیریم و به آن پناه ببریم، وقتی داری توی شبکههای اجتماعی غرق میشوی، راحتتر ندای درونت را که تو را به خواندن یک مقاله یا شعر فرا میخواند را لبیک میگویی. چون قبلا تجربه ذهنیاش را داشتهای.
تعهد به ادامه دادن نوشتن یا آب خوردن، تعهد به ادامه دادن زندگی را در ما بر میانگیزد. هر اتفاقی که بیوفتد فقط سعادت دزدیدن اندکی از توجهمان را خواهد داشت. جای دیگری تعهد داریم نباید زیرش بزنیم.