هفته پیش، به مادرم گفتم که برای مصرف خودمان در خانه، دوباره لیوان فرانسوی بگیرد. من نمیتوانم با نسل جدید لیوانها ارتباط برقرار کنم. آنها زیبایند اما چای در آنها زود سرد میشود، نمیشود برایشان مرد.
فکر کنم از وقتی چشم باز کردیم، لیوان های فرانسوی را در خانهمان دیدهایم. مثل یک عضو ثابت خانهمان هستند. لیوانهای کوچکتر و بزرگتر و دلبرتر از آن هم داریم، ولی سادگی و به اندازه کافی بزرگ بودن لیوانهای فرانسوی آنها را محبوب قلبهایمان کرده است. بزرگترین معجزهاش این است که نمیگذارد چای از دهن بیوفتد و به اندازه کافی ما را از چای سیراب میکند یا بهتر بگویم توی شکممان آکواریوم میسازد.
چند روز پیش، داشتم یک برنامه آشپزی خارجی میدیدم. آشپز، مواد غذایی را با پیمانهٔ لیوان فرانسوی معرفی کرد. مثلا فلان چیز، به اندازه یک لیوان فرانسوی. این یعنی این لیوانها جهانیاند. همین لیوانهای ساده و خاکی. بیش از پیش مجذوب شخصیت لیوانهای فرانسوی شدم. از کاربردی بودنش، از بهاندازهبودنش، از محکم بودنش، از راحت و صمیمی بودنش، از همه چیاش که او را اینقدر جهانشمول کرده است.