نمیدانم چرا میگویند حواس، پرت میشود؟ مگر حواسم را یک جا جمع میکنم، خیز بر میدارم و آن را پرتاب میکنم؟ این سوال امشب حین نوشتن به ذهنم رسید. داشتم مینوشتم، در باز بود و صدای بقیه را میشنیدم که داشتند دربارهی موضوعی حرف میزدند. خواستم از همین پشت لپتاپ در حالی که مینویسم در گفتگو نیز مشارکت کنم. یک دفعه به ذهنم رسید که دو دقیقه آمدهام بنویسم و کلمات را ببینم نمیشود که خودم همهش در آشپزخانه باشم. بیخیال دو کار همزمان شدم و به نوشتن ادامه دادم. این حواسم بود که میخواست پرت شود و من جلویش را گرفتم. به همین آرامی!
به همین آرامی هم در طول روز نیز موضوعات مختلفی هستند که این قابلیت را دارند که حواسمان را پرت کنند. موضوعاتی که به آسانی حواسمان را پرت میکنند ولی به آسانی حواسمان را پس نمیدهند.
به همین آرامی زمان، توجه و تمرکزمان را در طبق اخلاص گذاشته و دو دستی تقدیم حواس پرتکن ها میکنیم. موضوعاتی که ساده به نظر میرسند و فقط دغدغههای ذهنیمان را زیاد میکنند و اگر آنقدرها مهم بودند حتما ضرورتش را درک میکردیم و قدمی برایش بر میداشتیم نه اینکه دغدغه روی دغدغه تلنبار شود و بر عکس مانع تمرکز روی کارمان نیز شود.
چند مورد از چیزهایی که در طول روز حواسم را پرت میکنند را نوشتم. از این به بعد باید بیشتر حواسم به حواسم باشد تا پرت نشود.