۹۹/۲/۲۲
به همت و پیشنهاد دوست خوبم سمانه سنجری عزیز، داریم طعم خوانش گروهی کتاب جز از کل را میچشیم. با گروه خواندن و اشتراکگذاری برداشتهایمان از یک کتاب برای من تجربهٔ جدیدی است وقتی میبینم برای دوست دیگری دقیقا همان قسمتی جالب بوده است که برای من هم جالب بوده، یا قسمتی که از چشم من پنهان مانده و دوست دیگری آن را خوانده است. یکی از شگفتانگیزترین چیزها این است که وجه مشترک چند نفر بشود بودن در حالوهوای یک کتاب.
کتاب جز از کل را استیو تولتز نوشته است و پیمان خاکسار آن را به فارسی ترجمه کرده است. یک رمان ششصد و پنجاه صفحهای با تم فلسفی است. تا اینجا که پنجاه صفحه از آن را خواندهایم، دربارهٔ ماجراهای یک پدر و پسر است. پسری میکوشد تمام درسها و تلاشهای عجیب و غریبی را که پدرش برای تربیت کردن او به کار بسته است را به اضافهٔ ماجراهای زندگی خودش را برایمان روایت کند.
کتاب فلسفی سنگین نیست، اما جملات و پاراگرافهای زیادی دارند که آدم را به فکر فرو میبرد. من کمی طنز هم احساس کردم. به قول جسپر، پسرِ داستان که میگفت حین صحبتهای پدرم به مغز او سفر کردم، من هم تا اینجا توانستم به مغز خودش و پدرش سفر کنم. در ادامه، بخشهایی از کتاب را که برایم جذابتر بود را مینویسم و میخواهم بعد از هر بار خواندن این کتاب در این صفحه دربارهٔ آن بنویسم.
-ولی مشکل اینجاست که در برابر زندگیهامان احساس کوتولگی میکنم.
-خیلی خب جسپر، مسئله اینجاست: متلاشی شدن دنیا دیگه نامحسوس نیست، این روزها صدای بلند جر خوردنش بلنده!
-وقتی برق میرفت شمعی روشن میکرد و زیر چانهاش میگرفت تا نشانم بدهد چطور چهرهی انسان با نورپردازی صحیح تبدیل به صورتک شیطان میشود.
-مسافران مسنتر میدانستند کلید سعادت در پایین نگهداشتن سطح توقعات است.
-به قدری مشغول مبارزه با اشکهای در حال بیرون زدنم بودم که فرصت نداشتم با آنها (افراد) بجنگم.
-هر کسی که ادعا میکنه یکی از دوستانش در طول سالها هیچ تغییری نکرده فرق نقاب و چهرهٔ واقعی رو نمیفهمه.
۹۹/۲/۲۹
در دور دوم کتابخوانی بیشتر با جسپر و داستانهایش همراه شدم. به کودکیاش رفتم و کشف دنیای پسری که از پسرهای دیگر متفاوت است برایم جدید و جالب بود. این هم برخی از جملاتی که برایم جالبتر بودند:
-بازی یک جور تمثیل است: به اندازهٔ کافی صندلی یا خوشبختی وجود ندارد که به همه برسد، همین طور غذا، همینطور شادی، همینطور تخت و شغل و خنده و دوست و لبخند و پول و هوای تمیز برای نفس کشیدن … و موسیقی همچنان ادامه دارد.
-نمیتوانی از پای خودت فرار کنی؛ خصوصا از پایی که وزن رویاهای بربادرفته را بر خود حمل میکند.
-مشکل تو اینه که تو این دهکوره زندگی میکنی! اون جنس آدمی که ممکنه دنبالهرو تو باشه اینجا رشد نمیکنه.
-بهش میگویند الهام؛ ایدههایی ناگهانی که درست زمانی که فکر میکنی احمقی بیش نیستی در مغزت منفجر میشود.
۹۹/۳/۷
امروز سومین دور از کتابخوانی گروهیمان است. برای من مهمترین نکته از این پنجاه صفحهٔ، نشان دادن چگونگی خلافکار شدن تری بود. اینکه اتفاقات و ارتباطات دوران کودکی و رفتارهای پدر و مادر چقدر در شکلگیری شخصیت کودکان تاثیر دارد. خلافکارها یکهو در سن بیست، سی، چهل سالگی و … خلافکار نمیشوند. تری بخشی از کودکیاش را در کنار برادرش که به کما رفته بود گذراند و همینطور، به علت آسیب دیدن پایش دیگر هرگز نتوانست ورزش کند. این دو اتفاق تلخ باعث شد که قدرتاش را به صورت ابراز خشونت به نمایش بگذارد، به مرور تبدیل به یک خلافکار و قاتل شود و به روی افراد بیگناه اسلحه بکشد.
-زندگی هیچ آدمی معما نیست. باور کنین، تو درهموبرهمترین جمجمهها هم نظم و ساختار هست.
-به نظرم آمد بخش اعظم فلسفه مجادلهایست بیاهمیت دربارهی چیزهایی که نمیتوانی بفهمی.
-مشکل قانون این است که دائم دنبال راهی است تا جنایتکارهای خطرناک را با هم آشنا کند و همه را مستقیم به یک شبکه متصل کند.
۹۹/۳/۱۳
این هفته چهارم کتابخوانیمان است. کتاب نکات زیادی دارد و انتخاب یکی از آنها کار سختی است. «برای من، آن قسمتی که جسپر افکارش را بزرگ و چاقوچله مینامید جالب بود. آنجایی که میگفت قدرت کلمات و ایدهها بر من چیره شده بود. میخواستم مغزم را ببوسم.»
به نظرم قدرت کلمات و ایدهها یگانه قدرتی است که میشود برایش هر کاری کرد تا به دستش آورد. یاد نقلقولی افتادم که میگفت «انسان نمیتواند کوه را تکان دهد اما ایدهها انسان را تکان میدهند.» مغزهای بوسیدنی هم ترکیب جالبی بود برایم. از این به بعد با دیدن کلمات و ایدههای درخشان یاد مغزهای بوسیدنی صاحبانشان میافتم.
این هم برخی از جملات تامل برانگیز این کتاب:
-طبیعی است وقت عصبانیت فکر میکنی قوانین فیزیک دیگر کارکرد ندارند و پای خشمگینت میتواند از آجر عبور کند.
– دوست دارم از پدرم تشکر کنم که به من طعم خشونت را چشاند، همینطور از پدربزرگم که به پدرم طعم خشونت را چشاند که او هم در عوض این طعم را با دهان من آشنا کرد.
-تفکر دربارهی معنای یک عمل در میانهی عمل کار درستی نیست.