مثل بعضی از دستورهای پخت کیک که در آن هم نمک میریزی و هم شکر و بعد طعم خاصی پیدا میکند و نه شیرینِ شیرین است و نه نمکیِ نمکی، از شنیدن نام «خودساخته» نمیدانم حس خوب پیدا کنم یا بد. ولی مثل وقتایی که در موقعیتی ظاهرا پنجاه پنجاه نمیدانی کدام را انتخاب کنی اما ته دلت با یکیشان موافقتر است، تهِ دلم حس خوبی نسبت بهش دارم اما کمی ترس برم میدارد از شنیدن نام کارآفرین خودساخته، شهر خودساخته، ملت خودساخته، فرد خودساخته و هر خودساخته دیگری.
منطقیاش را میدانم که خوب است و باید تحسین کرد و لازمه زندگی است و … ترسم از آمدن پای عمل است. تا یک جایی رسیدهای و به خودت خو گرفتهای اما باید بکوبی و از نو بسازی. باورها، عادتها و رفتارهای قدیمیات دیگر کارساز نیستند، اصلا تو انتخابشان نکردهای و باید جدیدترشان را اختیار کنی. ساخت هر چیز دیگر از ساخت خودت عبور میکند. و این خودساختگی چه طعمی میتواند داشته باشد؟
بخشی از آن منِ قبلی در تو میماند و نظارهگر میکند فرو ریختنش را و آجر روی آجر گذاشتن من جدیدت، ظرفیت جدیدت و تواناییهای جدیدت را. میبیند که آجر به آجر از دیواره ترسهایی که به دور خودت کشیده بودی و به دورت کشیده بودند را بر میداری و وسعت دنیای پشتش را میبینی و قدم به بیرون میگذاری تا آن را کشف کنی. میبیند که چگونه خودت را میتراشی و منِ جدیدت را از دلش بیرون میآوری. مشقتهایی را که برای متولد کردن خودِ جدیدت میکشی را میبیند و این شکوه را تحسین میکند.
خودساختگی شکوهمند است مثل بنای عظیمی که هیبتاش تو را فرا میگیرد. اما هیبت خودساختگی در چیست؟ فکر میکنم در آن خیال آسودهای است که از فروریختن آن بنای قبلی داری و آرام گرفتن با خودت در درون خودت جدیدت. این همه زحمت میکشی که حالت با خودت خوب باشد.
آخ چه متن ِ دلنشینی ..
و به شدت موافقم با اون قسمتش که گفتی، نمیدونی از شنیدن ” خودساخته” حس خوب داشته باشی یا ناخوب!
نمیدونم وضعیتِ این روزام رو به این متن می تونم ارتباط بدم یا نه، ولی احساس میکنم یه چیزایی توی ذهنم داره تغییر میکنه! تغییرایی که شاید ازشون خوشحال نباشم، شاید بخوام مثل قبل بمونن، اما مثل ِ یه ماری که بدنش ضرورت به پوست انداختن داره و باید پوست بندازه، منم یه بایدی حس میکنم!!
مرسی الهام جان. خوشحالم که نوشتهم رو دوست داشتی و خوشحالترم از این حس ارزشمندی که این روزها داری.
حست رو درک میکنم و یه چیزی که ازش مطمئنم اینه که وقتی یه تغییر والاتری رو حس میکنم، درجا زدن و موندن در وضعیت پایینتر از اون اصلا برام رضایتبخش نیست. حتی اون دشواریهای ایجاد یه تغییر در خودم یا اگر بتونم در بیرون از خودم یه حس رضایتبخشی داره. حتی تغییرات کوچیک.
برات آرزوی موفقیت و سلامتی میکنم دوست خوبم.
راستی «پوستاندازی» از کلمات مورد علاقه منه!