داشتم برای خودم تصور میکردم که جنبههای مختلفم را در ظرفهای یکسان بریزم و مقایسهشان کنم. مثلا یک ظرف برای خوشحالی، یک ظرف برای ناراحتی، یک ظرف برای امیدواری، یک ظرف برای عصبانیت، یک ظرف برای تلاش،خلاقیت و … تاببینم گنجایش چه مقدار از آنها را دارم و آیا این میزان ظرفیتها همیشه ثابت است یا تغییر میکند؟
از این به بعد دیگر تصورم یاری نکرد و آمدم سراغ نوشتن…
یکی از دلایل تفاوت آدمها با یکدیگر همین ظرفیتهایشان است؛ ظرفیتهایی که باید با رشد انسانها رشد کنند. نمیشود با چیزی در 20 سالگی خوشحال باشیم و در 25 سالگی هم با همان خوشحال شویم. گاهی آدمها رشد میکنند ولی ظرفیتهایشان آنقدر نه. گاهی هم ظرفیتهایشان بیشتر از خودشان رشد میکند.
فکر میکنم کنجکاویهایمان راهی به سوی ظرفیت بیشتر است که خودآگاه یا ناخودآگاه ما را به سوی ناشناختهها میکشاند. خواندن و نوشتن هم نوعی از کنجکاوی است که در میان کلمات به دنبال چیزهای تازهای هستیم تا به کمک آن دنیای درونمان را بزرگتر کنیم تا از این طریق مشکلاتمان کوچکتر شوند.
” انسان ماشین خیلی پیچیدهای است، ما باید به انسان بودنمان به داشتن ظرفیت فراتر از آنچه هستیم، غلبه بر ترس و تاریکی افتخار کنیم. ما انسانها جستجوگران روشنایی هستیم.”
اینگرید بتانکورت
درست گفتید.
هر کسی در مورد هر چیزی ظرفیت متفاوتی دارد.
درکل چون انسان موجود پیچیده ای است پس نمی توان الگوی ثابتی برای آن در نظر گرفت.
با اجازه شما می خواستم مطلبی که در این زمینه نوشتم به دوستان معرفی کنم:
http://www.moasherati.com/1397/04/24/algorithm/
پیروز باشید