اولین توضیحی که دربارهٔ تفکر خارج از چارچوب و تعریف خلاقیت بهم گفتند و در ذهنم مانده این است که به جای اینکه روی مبل بنشینی و تلویزیون ببینی میتوانی روی تلویزیون بنشینی و مبل را ببینی. سادگی این تعریف برایم درونیتر از درس آن نُه نقطهای است که باید با چهار خط بهم وصلشان میکردیم. هر چه که باشد، زندگیهایمان با خلاقیت زیباتر است و ما را از یکنواختی میرهاند. اما امروز مطلبی را خواندم که نگاه متفاوتی به تفکر خارج از چارچوب داشت و این اصل معروف را زیر سؤال برده است. خارج از چارچوب فکر نکنید، چارچوبی ایجاد کنید.
نویسنده میگفت فرض کنید به شما کاغذ سفیدی میدهم و از شما میخواهم چیزی روی آن بکشید. چه میکشید؟ چقدر دربارهاش فکر میکنید؟ حالا از شما میخواهم تصویر یک میز را بکشید. چقدر زودتر شروع به کشیدن آن میکنید؟ چقدر از چیزی که کشیدید اعتماد به نفس بیشتری دارید؟ حالا سناریوی دیگری را تصور کنید. از شما میخواهم با خودکار قرمز یک میز بکشید.
هر سناریو از شما میخواهد چیزی را بکشید که برای هر یک میتوانید بینهایت شکل بکشید. اما هر چه جزئیات بیشتری به شما بدهم و محدودتر شوید، آسانتر و با استرس کمتری میتوانید تصویری را بکشید. وقتی از شما میخواهند چیزی را بکشید، تقلای بیشتری میکنید تا زمانی که از شما میخواهند چیز خاصی را بکشید. دلیل آن این است که داشتن آزادی عمل، خلق کردن را آسانتر نمیکند؛ تعیین حد و حدود آسانترش میکند.
همه به شما میگویند که خارج از چارچوب فکر کنید. وقتی آزادی عملِ خلاقانهای دارید، کارهای خلاقانهتری انجام میدهید. باید متفاوت باشید، بزرگتر فکر کنید و دست به تحولی بزنید. این توصیههای جایگاه خود را دارند اما مسیر سریعتری به سوی ناکامی در خلاقیت نیز هستند.
جادوی خلاقیت در خارج از چارچوب قرار ندارد، بلکه متاثر از درون آن است.
خلاقیت یک واکنش است. اگر چیزی نباشد که به آن واکنش دهیم، از هیچ، چیزی ساختن کار دشواری است. مبتکران موفق از این محدودیتها استقبال کرده و راههایی برای ایجاد چارچوب خودشان مییابند.
نویسندگان از ژانرها و قالبها استفاده میکنند تا حد و مرزی برای خود تعیین و در آن زمین بازی کنند تا به داستانهایشان کمک کنند شروع و پایان معقولی داشته باشند.
هنرمندان میتوانند از هر رنگی بخواهند استفاده کنند اما معمولا خودشان را به سبک یا پالت رنگ خاصی محدود میکنند.
کارآقرینان میخواهند وضعیت موجود را برهم زنند، اما اغلب این کار را نه با ضدیت با خصلتها و رفتارهای انسانی بلکه با پذیرش آن انجام میدهند.
برای کاری که میخواهید انجام دهید حد و مرز تعیین کنید. شاخصهایی برای چشماندازتان در نظر بگیرید. قوانینی برای آنچه میخواهید انجام دهید یا ندهید تعیین کنید و خودتان را وادار به رعایت آنها کنید. با این کار فرایند خلاقیتتان آسانتر خواهد شد و ابتکارات بهتری خواهید داشت. به گفتهٔ جی کی چسترتون:
«هنر از محدودیتها تشکیل شده است. زیباترین بخش از هر تصویری قاب آن است.»
بروید و قاب خودتان را پیدا کنید.