تکهای از یک آهنگ از مژده جمالزاده توی ذهنم است که میگوید قلبِ من چرا رفتی و بازگشتی؟ البته الان که با خودم تکرار میکنم آن ریتم را ندارد ولی همین حد و حدودها بود. خیلی حسِ آشنایی را در من برمیانگیخت. وقتی قلبی به تپش میافتد، هیجان را تجربه میکند، خواه به خاطر فردی باشد، خواه تصمیم یا موقعیت جدید و مهم یا تصمیم به انجام کاری بزرگ باشد، پرواز را تجربه میکند. از میان ابرها سر بر میآورد.
قلبمان، قد میکشد. شورهای جدیدی به سرش میافتد و میرود تا اوج بگیرد. اوج که گرفت، کمی دیرتر یا زودتر، بر میگردد به پایینترها؛ اما سربهزیرتر، پختهتر و آرامتر.