دیدید وقتی ازمون میپرسن سال گذشتهت رو در یک جمله بیان کن، جواب دادن بهش برامون سخته. چون نه تنها نمیدونیم به کدوم بخشش اشاره کنیم، بلکه حتی نمیتونیم در یک جمله بیانش کنیم. ولی اگر گوش شنوایی باشه حاضریم براش یک شاهنامه قصه تعریف کنیم. منطقی نیست همینجوری یک «سال» رو در ظرف کوچیک «جمله» جا بدیم، ولی یک هنره.
یا اگه کسی ازمون بپرسه امروز چه چیز جدیدی در زندگیت یاد گرفتی، باز هم در بین این همه اخبار و اتفاق و مشغله که حواسمون رو به خودش پرت کرده نمیتونیم جواب بدیم. شاید اصلا چیزی یاد نگرفتیم، یا یاد گرفتیم ولی باز فراموشش کردیم. و چقدر زندگیهایمان پُر است از این آموختههایِ فراموش شده! این منطقیتره که از یک «روز» یک «جمله» درباره مهمترین نکتهای که اون روز یاد گرفتیم بتونیم جواب بدیم. ولی این کار رو نمیکنیم، چون کسی از ما نمیپرسه هی، فلانی امروز چی یاد گرفتی که برات خیلی جالب بوده؟
ولی میتونیم بنویسیم. از نکتههای کوچک و بزرگی که در بیست و چهار ساعتمان اتفاق افتادهاند. با استمرار در این نوشتنها حداقل دستمان میآید که تمِ این ماهم چه بوده است، یا مثلا شش ماه اول بهتر بودهام یا شش ماه دوم، این ماه بهتر بودهام یا ماه قبل؟ دستمان میآید که دغدغههایمان چه بوده است، پیشرفتهایمان چگونه بوده است، موضوعات مورد علاقهام چه بوده است و غیره. اصلا دغدغهها و سرنخهایی که از توی نوشتههامون به دست میاریم رو گم نمیکنیم، چون توی نوشتههامون دوباره سر و کلهشون پیدا میشه. اینجوری بهتر میتونیم دربارهٔ سال گذشتهمون نظر بدیم، مقایسه کنیم و تصمیمهای جدید بگیریم.
پینوشت: قلم زبان ذهن است، نقل قولی از میگل دِ سروانتس است. دُن کیشوت یکی از کتابهای اوست.