میگویم سعی کن یک جوری از مهارتت پول دربیاوری.
میگوید دوست دارم کارهایم را دلی انجام بدهم. وقتی از تهِ دلم کاری را انجام میدهم، حوصله بیشتری دارم و زودتر تمامش میکنم. فقط بدیاش این است که هرازگاهی این حس به من دست میدهد. پایِ پول و سفارش و … اینها هم که به میان میآید چشمه ذوقم از جوشیدن باز میماند و به تمام عوارضِ ممکن دچار میشود.
میگویم یعنی انگیزه مالی نداری؟
میگوید نه.
میگویم پس سفارش بگیر کارها را انجام بده، پولش را بده به من.
میگوید چند تا سفارش گرفتهام و در آنها ماندهام.
میگویم سفارش گرفتن، تعهد میآورد و تعهد، تلاش. مجبور میشوی برنامهات را هم بزنی، عادتهای دورریختنی را دور بریزی برای جدیدهایش جا باز کنی. وارد شدن به زندگی شغلی آدم را متحول میکند. مسؤلیتپذیرت میکند. زندگیِ دلی فقط اسمش رمانتیک است و در واقعیت تراژدیای بیش نیست. در زندگیِ دلی بارها به خودمان قول انجام دادن کارهایمان را میدهیم و بارها زیرش میزنیم. به شنبه و اول ماه و سال آینده و قرن آینده حوالهاش میدهیم و از انجام دادن فقط لذت موکول کردن آن به ساعت و زمانی رُند نصیبمان میشود. هر چه رُندتر و دورتر، بهتر!
میگویم اگر عزمت را جزم کنی و این مرحله را پشت سر بگذاری، سفارشهای بعدیات را راحتتر تمام میکنی. به برنامه بهتر و کارآمدتری دست مییابی. این سختیها تاوان همان آنلاین بودنهایی است (به اعتراف خودت) که تمرکز را از تو ربوده است. اتفاقا، اصلاح و بهبود عادتهایمان کار دلپسندتری است. کیست که دلش نخواهد؟ سفارش گرفتن و متعهد شدن به انجام آن مثل کاتالیزوری سرعت این واکنش را افزایش میدهد و زودتر به سرمنزل مقصود میرساندت.