تاریخ هر روز اولین چیزی است که اول نوشتههایم مینویسم. امروز متوجه شدم با نوشتن تاریخ چند روزی است که فکرم میرود به حساب کردن اینکه چند روز تا عید باقی مانده است. نه فقط یک حساب کردن ساده بلکه تبدیل شده بود به هفته شماری.
دقت کردم از جلوی تقویم هم که رد میشوم به فاصلهی بین روزی که در آن قرار دارم تا عید نگاه میکنم و هفته شماری میکنم. این عادت از دوران مدرسه در من باقی مانده است. اما با خودم فکر کردم و گفتم الآن واقعاً برای چی میخوای زود بگذره و سال تموم بشه؟ چرا برای زود گذشتنِ یک و نیم ماه هفته شماری میکنی؟ حداقل خودم خواهان تمام شدن این روزها نباشم تا بعداً بدون پشیمانی دلم تنگ شود.
خواستم از این به بعد بیشتر حواسم به روزهای باقی مانده باشد. هر چند آخر سال است و شلوغ پلوغی ها فراوان، خستگی و تلاش یک سال هم بر تن، ولی تصمیم گرفتم دیگر هفته شماری نکنم تا یاد بگیرم شکوهِ به پایان رساندن دست کمی از شوق آغاز کردن ندارد. همین به پایان رساندن را یاد بگیرم کلی هنر است. یاد بگیرم تا پایان هر مسیری بروم، رهایش نکنم و آرزو نکنم که خودش به پایان برسد. مگر کار اصلی یک دونده در اواخر مسیر سخت تر از مراحل قبلی نیست؟ اول مسیر که همه چیز خوب است و آسان به نظر میرسد. مهم، ادامه و پایان مسیر است که باید هوشیارتر از قبل آنها را سپری کرد تا از خط پایان تنبلی و کم حوصلگی خودمان بگذریم.